قرآن کریم
توصیههای عبدالباسط به قاریان قرآن
آنچه از مکتب استاد عبدالباسط میآموزیم، اخلاص در قرائت قرآن کریم است. چرا که او خود میدانست که صوت خوش آنجا تاثیر خواهد گذاشت که با خلوص و پاکی از هر گونه مادیت، و برای رضای خداوند باشد. از این رهگذر صوت او نیز بر دل و جان مسلمانان و حتی اهل کتاب مینشیند. استاد عبدالباسط برای قاریان توصیههای دارند که شنیدن آنها سودمند است. او بیان میکند: اولین شرط برای یک قاری، اتکا وتوکل به خدای بزرگ است. سپس خشوع و خضوع در برابر پروردگار متعال و اظهار عجز و ناتوانی در مقابل قدرت بی انتهای او. در چنین صورتی است که صوت قرآن از دل و جان قاری بر می خیزد و بر روح و روان شنونده می نشیند. به برادران قراء خود سفارش میکنم به قصد رضا و خشنودی خداوند قرآن بخوانند و از اعماق و صمیم قلب بخوانند تا در مردم و اعماق قلبشان نفوذ کند. به برادران قرائی که در آغاز راه هستند توصیه میکنم که روش خاصی را برای خود داشته باشند. و تا میتوانند از کسی تقلید نکنند تا شخصیت کاملی را برای خود قرار دهند. بنابه گفته رسول الله(ص) قرآن در شرایط حزنانگیزی نازل شده است؛ پس سعی کنید به هنگام خواندن آن، با حزن و اندوه همراه باشد. ما نیز باید با حزن آن را بخوانیم. به قرآن، انس و علاقه نشان دهید و در آیاتش حتماً اندیشه و تدبر کنید؛ به خصوص به هنگام سپیدهدم.«إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کَانَ مَشْهُودًا» و قرآن را در سپیدهدم و سحری بخوانید چرا که قرآن سپیدهدم مورد گواهی و بازدید قرار میگیرد. —————————————– منبع: زندگینامه مقریء کبیر شیخ عبدالباسط محمد عبدالصمد، تالیف فائز ابراهیم محمد، نشر احسان.
راهبرد مداومت و تکرار در امر دعوت
بیش از بیست بار خدای متعال در قرآن کریم نام حضرت عیسی علیه السلام را آورده است و بیشتر به صورت 《عِیسَى اِبْنُ مَرْیَم》《عیسی پسر مریم》 زمانی که همه گمان می کردند که عیسی پسر خداست، خدای متعال با شفافیت و وضوح کامل نحوه ی ولادت و روند تولد آن حضرت را بیان فرمود و هرگاه نامش را می برد همراه با نام مادرش او را ذکر می کند؛ عِیسَى اِبْنُ مَرْیَم چه نامی برازنده و نیکو! برای اینکه باوری غلط و صفتی ناپسند از جامعه برکنده و برچیده شود، التزام به تکرار و پایبندی به انجام آن حتمی و ضروری است. برای این که عادتی نادرست از بین رود، باید عادتی درست جایگزین شود و آنقدر تکرار شود که ملکه ی ذهن گردد. لازم است که داعیان و مصلحان که به تبلیغ دین برای مردم می پردازند، این گونه عمل کنند و در صدد بکار گیری عادات درست به جای عادات غلط باشند، بر روی عادات درست و سخنان سدید تاکید و مداومت ورزند تا کم کم آن فکر و آن راه و آن روش و آن نحوه ی زیست، برای همه ی مردم جا بیفتد و بدان عادت کنند. همچنین هر فردی که از عادتی بد از خودش گریزان است باید با عادتی درست آن را جایگزین کند، و آن قدر بر تکرار و انجام آن مداومت ورزد تا با گوشت و خونش در آمیزد و جزئی از وجودش گردد… خداوند متعال صدها بار معاد را توضیح و شرح داد تا مؤمنان بدان موقن گشتند، پیامبر گرامی مان ۲۳ سال فرمود لا اله الا الله تا مردم به یگانگی خداوند اعتقاد پیدا کردند، همه ی پیامبران فکر و راه درست را نشان دادند، و آنقدر تکرار و املاء کردند تا مردم بدان باورمند گشتند. تکرار چیزی همیشه هم بد نیست بلکه حتی لازم و ضروری است. مداومت بر کار نیک نیاز است و لازم است که آن را یاد بگیریم!
دلایل حضرت ابراهیم برای یکتاپرستی
{…إِلَّا رَبَّ الْعَالَمِینَ ([الشعراء -۷۷]{ ٱلَّذِی خَلَقَنِی … }[ ۷۸] «…جز پروردگار جهانیان»«همان کس که مرا آفریده است…» این نخستین دلیلی است که با توجه به آن خدا و تنها خدا مستحق عبادت است. شنوندگان هم این حقیقت را میدانستند و می پذیرفتند که آفریدگار آنان خدا است و این را هم میپذیرفتند که در آفرینش آنان هیچ کسی هیچ سهمی ندارد. حتی عقیدهی قوم ابراهیم (ع) و تمام مشرکان دربارهی معبودان خودشان هم این بود که آنان مخلوق خدا هستند. غیر از دهریان، هیچ کس دیگری در دنیا، منکر آفریدگار کاینات بودنِ خدا نبوده است؛ از این رو نخستین دلیل ابراهیم (ع) این بود که من تنها عبادت کسی را درست و برحق می دانم که مرا آفریده است. کس دیگری چگونه می تواند مستحق عبادت من باشد، در حالی که در آفرینش من هیچ سهمی نداشته است. مخلوق خالق خود را که باید بندگی کند اما کس دیگری را چرا بایستی پرستش و بندگی کند؟ {…فَهُوَ یَهْدِینِ} [۷۸] {وَٱلَّذِی هُوَ یُطۡعِمُنِی وَیَسۡقِینِ}[۷۹] {وَإِذَا مَرِضۡتُ فَهُوَ یَشۡفِینِ}[۸۰] «…و سپس همو است که راهنماییم میکند.» و آن کس که اوست که خوراکم میدهد و سیرابم می گرداند.»«و چون بیمار شوم اوست که شفایم می دهد.» این دومین دلیلی است که با توجه به آن خدا و تنها خدا مستحق عبادت است. اگر خدا پس از آفرینش انسان او را به حال خود رها کرده بود و به هیچ وجه جویای حال او نمیشد و رابطهی خود را با او قطع می کرد، در آن صورت دلیل منطقیای برای این امر ممکن بود وجود داشته باشد که انسان برای طلب هدایت و یاری به جست و جوی کسان دیگری غیر از او بر آید. اما او که افزون بر آفریدن، مسؤلیت راهنمایی، نگهداری، حفاظت و حاجت روائی را هم خود بر عهده گرفته است. از همان لحظه که انسان چشم به جهان میگشاید، از یک سو در سینهی مادرش شیر به جوشش می آید و از سوی دیگر یک نیروی نامرئی به او روش مکیدن شیر و بلعیدن آن را میآموزد. سپس سلسلهی راهنمایی او از لحظهی نخست تولد تا آخرین لحظات زندگی پیوسته ادامه مییابد. هر نوع سر و سامانی که انسان در هر مرحلهای از زندگیاش برای رشد و نمو و بقا و تکامل خود به آنها نیاز پیدا میکند، آفریدگارش تمام آنها را از زمین گرفته تا آسمان در هر سو فراهم کرده است. برای به کارگیری این امکانات و استفادهی از آنها، به هرنوع توانایی و استعدادی که او نیاز پیدا کند، تمام آنها در ذات او به ودیعت نهاده شده است و در هر بخشی از زندگی به هر نوع راهنماییای که نیاز دارد، آن راهنمایی هم تدارک دیده شده است. در کنار این برای نگهداری وجود انسانی و حفظ آن از آفتها، بیماریها، ویروس های کشنده و تاثیر انواع سموم، در جسم خود او چنان امکاناتی گذاشته شده است که علم انسان هنوز نتوانسته است تمام آنها را در بر بگیرد. اگر این تدابیر وجود نمیداشت، فرو رفتن یک خار معمولی هم برای انسان کشنده میشد و تلاش انسان برای درمان خودش به هیچ وجه به موفقیت نمیرسید. هنگامی که این رحمت و ربوبیت فراگیر آفریدگار هر لحظه از هر جنبهای به داد انسان میرسد، چه حماقت و جهالتی بزرگ تر از این میتواند وجود داشته باشد که انسان در برابر ذات دیگری سر نیاز را خم کند و برای حاجت روایی و مشکل گشایی دامن دیگری را بگیرد. {وَٱلَّذِی یُمِیتُنِی ثُمَّ یُحۡیِینِ} [۸۱] [وَٱلَّذِیٓ أَطۡمَعُ أَن یَغۡفِرَ لِی خَطِیٓـَٔتِی یَوۡمَ ٱلدِّینِ][الشعراء – آیه ۸۲] «و آن کس که مرا میمیراند و سپس زندهام می گرداند.»«و آن کس که امید دارم روز جزا خطایم را بر من ببخشاید.» این سومین دلیلی است که با توجه به آن خدا و تنها خدا مستحق عبادت است. مسئلهی انسان با خدایش تنها به همین دنیا و زندگی آن محدود نیست که از قدم گذاشتن در مرز زندگی آغاز و بر آخرین تنفس به هنگام مرگ به پایان برسد، بلکه پس از آن نیز سرانجام او تماما در دست خدا است. همان خدایی که او را به وجود آورده است، سر انجام او را از این دنیا فرا میخواند و هیچ قدرتی در دنیا وجود ندارد که از این باز گشت انسان جلوگیری کند. تا به امروز هیچ دارو، یا طبیب، یا اله و الههای نتوانسته است جلوی دستی را بگیرد که انسان را از این جا بیرون می برد، حتی انسانهای بیشماری که انسانهای دیگر آنان را معبود قرار داده پرستش کردهاند، مرگ خودشان را هم نتوانسته اند به تاخیر بیندازند. این تنها خدا است که تصمیم میگیرد چه کسی را کی بایستی از این دنیا فرا خواند و هرگاه دستور احضار کسی از نزد او صادر شود، او چه بخواهد و چه نخواهد بایستی برود. سپس تنها همین خدا است که به تنهایی تصمیم میگیرد که کی تمام انسانهایی را که به این دنیا آمده و رفتهاند، بار دیگر زنده بر انگیزد و از آنها دربارهی عملکردشان در زندگی این دنیا حساب و کتاب به عمل آورد. در آن هنگام هم کسی این توان را ندارد که کسی را از زنده بر انگیخته شدن دوباره نجات بدهد، یا خود نجات یابد. هیچ کس چاره ای جز بلند شدن به دستور او و حاضر شدن در دادگاه او ندارد. سپس تنها همان خدا به تنهایی داور آن دادگاه خواهد بود و کس دیگری ذره ای در اختیارات او شریک نخواهد بود. کیفر دادن یا عفو کردن تنها در دست خود او خواهد بود. هیچ کس این توان را نخواهد داشت که کسی را که او بخواهد کیفر دهد ببخشاید و ببرد و یا آن که کسی را که او بخواهد عفو کند، کیفر دهد. کسانی که در دنیا آنها را مختار اخذ بخشش می پندارند، آنها برای بخشیده شدن خودشان محتاج فضل و کرم او خواهند بود. با وجود این حقایق هرکه کسی جز خدا را بندگی و پرستش کند، اسباب بد فرجامی خود را با دستان خود فراهم آورده است. فکر کن تمام سرنوشت انسان از دنیا تا آخرت در اختیار خدا باشد، ولی آن نادان برای ساختن سرنوشت اش به کسانی مراجعه کند که در اختیار آنها هیچ چیزی نیست! چه بدبختیای بزرگ تر از این می تواند وجود داشته باشد. ——————————– مترجم:
اخلاق در قرآن | شکرگزاری
شکر در لغت به معنای شناخت نعمت و سپاسگزاری از منعم است. [۱] شکر و ثنای الهی را انجام دادن اعمال نیک در برابر منعِم دانستهاند. راغب گفته تصور نعمت در ذهن و اظهار آن در گفتار و کردار است. [۲] شکر به معناى شناختن احسان و نشر آن و ستایش صاحب آن، یا تصور نعمت و آشکار کردن آن و ضدّ کفر، به معناى فراموش کردن نعمت و پوشاندن آن دانستهاند. [۳] به گفتهاى شکر، مقلوب کشر به معناى کشف است [۴] و به نقلى، معناى اصلى شکر، خشنودى به اندک است. [۵] برخى، شکر را سه گونه دانستهاند: ۱. شکر قلب که تصور نعمت است؛ ۲. شکر زبان که ستایش منعم است؛ ۳. شکر دیگر اعضاى بدن که احسان به منعم به اندازه استحقاق است. [۶] شکر در برابر خدا به معناى اعتراف به نعمت الهى و انجام طاعت و ترک معصیت است، از این رو به دو قسم شکر زبانى و شکر عملى قسمت مىشود. [۷] واژههاى «مدح» و «حمد» معنایى نزدیک به شکر دارند. درباره تفاوت آنها گفتهاند: «حمد اخص از مدح و اعم از شکر است، زیرا مدح به اوصاف و افعال اختیارى و غیر اختیارى تعلق مىگیرد؛ براى مثال، انسان را هم به جهت سپیدرویى یا بلندقامتىاش مدح مىکنند، هم به جهت سخاوتش، اما حمد تنها در کمالات اختیارى کاربرد دارد.»[۸] از سویى، شکر تنها در برابر نعمت است، ولى حمد مىتواند در برابر هر صفت یا فعل پسندیدهاى باشد. [۹] برخى نیز از جهتى دیگر، شکر را اعم از حمد دانستهاند، زیرا حمد همواره زبانى است؛ بر خلاف شکر که زبانى، جوارحى و قلبى است. [۱۰] مشتقات ماده شکر، ۷۵ بار در ۳۵ سوره و ۶۹ آیه از قرآن کریم به کار رفتهاند و در آنها از سه گونه شکرگزارى سخن به میان آمده است: ۱شکرگزارى خدا از بندگانش در برابر کارهاى نیکوى ایشان که به معناى پاداش و ستایش نیکوى بندگان است [۱۱] و دو اسم «شکور» و «شاکر» از اسماى الهى بیانگر آنند؛ (بقره: ۱۵۸؛ تغابن: ۱۷) ◾️{إن تُقْرِضُواْ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا یُضَاعِفْهُ لَکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَاللَّهُ شَکُورٌ حَلِیمٌ} [التغابن: ۱۷] ◽️«اگر به خدا قرضالحسنهاى بدهید، آن را برایتان چندین برابر میسازد، و شما را مىآمرزد. خداوند سپاسگزار و بردبار است (و او از بندگانش به وسیله دادن پاداشهاى عظیم تشکّر مینماید، و در پرتو بردبارى خود، در عقوبت بندگان تعجیل نمیفرماید، و بلکه گناهانشان را میبخشاید.)» ۲شکرگزارى بندگان از خدا که در آیاتى فراوان به آن اشاره شده و در آنها از موضوعاتى همچون بیان وجوب و اهمیت شکرگزارى (بقره: ۱۵۲؛ نحل: ۱۱۴)، راههاى شکرگزارى (انعام: ۵۲ – ۵۳)، متعلقات شکر (نحل: ۷۸)، کمّیت شکر و شاکران (بقره: ۲۴۳؛ اعراف: ۱۰)، آثار شکرگزارى (ابراهیم: ۷) و پیامدهاى ناسپاسى (نحل: ۱۱۲) سخن به میان آمده است: ◾️{فاذْکُرُونىِ أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُواْ لىِ وَ لَا تَکْفُرُونِ} [البقره: ۱۵۲] ◽️«پس مرا یاد کنید (با طاعت و عبادت و دورى از معاصى، به دل و زبان و قلم و قدم، و سیر در آفاق و انفس، جهت کشف عظمت و قدرت من) تا من نیز شما را یاد کنم (با اعطا ثواب و گشایش ابواب سعادت و خیرات و ادامه پیروزى و قدرت و نعمت) و از من سپاسگزارى کنید (و با گفتار و کردار، شکرگزار انعام و احسان من باشید) و از من ناسپاسى مکنید (و نعمتهاى مرا نادیده مگیرید.)» ۳شکرگزارى انسانها از یکدیگر. (لقمان: ۱۴؛ انسان: ۹) در آیاتى نیز مشتقات واژه کفر به معناى کفران نعمت و ناسپاسى است. (هود: ۹؛ ابراهیم: ۷) ◾️{و وَصَّیْنَا الْانسَانَ بِوَالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلىَ وَهْنٍ وَ فِصَالُهُ فىِ عَامَینِْ أَنِ اشْکُرْ لىِ وَ لِوَالِدَیْکَ إِلىََّ الْمَصِیرُ} [لقمان: ۱۴] ◽️«ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش کردهایم (که در حق ایشان نیک باشد و نیکى کند، به ویژه مادر، چرا که) مادرش بدو حامله شده است و هر دم به ضعف و سستى تازهاى دچار آمده است. پایان دوران شیرخوارگى او دو سال است (و در این دو سال نیز، کودک شیر، یعنى شیره جان مادر را مینوشد. مادر در این مدّت ۳۳ ماهه حمل و شیرخوارگى، مهمّترین خدمات و بزرگترین فداکارى را مبذول میدارد. لذا به انسان توصیه ما این است) که هم سپاسگزار من و هم سپاسگزار پدر و مادرت باش، و (بدان که سرانجام) بازگشت به سوى من است (و نیکان را جزا و بدان را سزا میدهم.) تعدادی از راههای شکرگزاری: ۱. با استقامت در دین و رویگردانى از ارتداد: ▪️{وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِینَ} [آل عمران: ۱۴۴] ۲. با اطاعت و اداى تکالیف الهى: ▪️{یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاهِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْنِ وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضى أَوْ عَلى سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ مِنْهُ ما یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ} [المائده: ۶] ۳. با پرهیز از شرک و پیروى از توحید: ▪️{وَ اتَّبَعْتُ مِلَّهَ آبائِی إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ ما کانَ لَنا أَنْ نُشْرِکَ بِاللَّهِ مِنْ شَیْءٍ ذلِکَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَلَیْنا وَ عَلَى النَّاسِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ} [یوسف: ۳۸] ۴. با ایمان به خداوند: ▪️{ما یَفْعَلُ اللَّهُ بِعَذابِکُمْ إِنْ شَکَرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ…} [نساء: ۱۴۷] ۵. با رعایت تقوا: ▪️{…فَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ} [آل عمران: ۱۲۳] ۶. با توحید و اعتقاد به یکتایى خداوند، عالیترین جلوه شکرگزارى به درگاه خدا: ▪️{قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَهً لَئِنْ أَنْجانا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ قُلِ اللَّهُ یُنَجِّیکُمْ مِنْها وَ مِنْ کُلِّ کَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِکُونَ} [انعام: ۶۴ – ۶۳] ۷. با حکمت: ▪️{وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَهَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ…} [لقمان: ۱۲] ۸. با جهاد در راه الله متعال: ▪️{…وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ… وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الْآخِرَهِ نُؤْتِهِ مِنْها وَ سَنَجْزِی الشَّاکِرِینَ} [آل عمران: ۱۴۲ – ۱۴۵] ۹. با دعا: ▪️{قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ
چرا تلاوت قرآن؟
لحظه ای کوتاه در محضر رسول الله عن أبی هریره (رض) قال : قال رسول الله(ص): ( مَن قَرَأَ عَشْرَ آیَاتٍ فِی لَیلَهٍ لَم یُکتَبْ مِنَ الغَافِلِینَ ) رواه الحاکم فی المستدرک (۲۰۴۱) وصححه الألبانی فی صحیح الترغیب (۲/۸۱) . ( کسی که شبی ده آیه قرآن را تلاوت کند، در زمره ی غافلان نوشته نمی شود). نکات قابل تأمل در حدیث نکته ی اول: تلاوت قرآن؛ در این فرموده، اهمیت تلاوت قرآن آشکار می شود، اهمیتش این است اگر کسی بدون دلیل و از روی عمد تلاوت روزانه را ترک کند، در زمره ی غافلان قرار می گیرد. لازم به ذکر است ابتدای تلاوت قرآن، با پناه جویی از خداوند شروع پر برکت می گردد و ضمانت معنویی و درونی می باشد، چنانچه خداوند فرموده است: “فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ”( نحل/۹۸) (پس چون قرآن مىخوانى از شیطان مطرود به خدا پناه بر) در این توصیه ی قرآنی، چند درس یادآوری می شود: ✅درس اول: پاکسازی قلب از وسوسه هایی که قلب آدمی را در محاصره قرار می دهند. ✅درس دوم: برای درک و فهم کلام خدا، باید هنگام تلاوت به ذات او پناه برد. ✅درس سوم: پناه جویی از خداوند رهایی از عالم مادی و وسوسه ها، به سوی جوار معنویت الهی است. نکته ی دوم: هدف از تلاوت؛ هدف از تلاوت، تدبر در آیات الهی و جستجوی گوهرهای معنوی آن است که در کلمات و آیات الهی نهفته است. تفات کلام الهی با کلام انسان در این است که هر چه دل فارغ تر از غوغای دنیایی باشد، کلام خدا بهره ی بیشتری نصیب قلب می کند چنانچه سنایی فرموده است: عروس حضرت قرآن نقاب آن گه براندازد+ که دارالملک ایمان را مجرد بیند از غوغا+ عجب نبود گر از قرآن نصیبت نیست جز نقشی+ که از خورشید جز گرمی نیابد چشم نابینا آنچه مسلم است؛ما تا غوغای فتح دنیا را از ایمان خویش نشوییم؛ و دل از آلودگی های نفس پاک نکنیم، هرگز قادر نیستیم آن روی ماه عروس قرآن را ببینیم که رخ به هر نامحرمی نشان نمی دهد. نکته ی سوم: مقدار تلاوت؛ تلاوت قرآن صرف نظر از دریافت مفاهیم، دستورات و ارشادات قرآنی؛ برای کسانی که دانش و آگاهی لازم در این زمینه دارند، سفره ی معنویی قرآن چنان غنا بخش و پرخوان نعمت معنوی است؛ هر مهمانی را فراخور حال و دریافت او مورد پذیرایی قرار می گیرد و هر قلبی از معنویت آن سیراب می گردد؛ لذا در این رابطه پیامبر(ص) جهت ارتباط پیوسته با قرآن، یک حداقل(۱۰) آیه ای را تعیین می کند تا سطح ارتباط قرآنی در نهایت آسانی صورت پذیرد، چنانچه خداوند بدان اشاره نموده است: “فَاقْرَءُوا مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ” ( مزمل/۲۰) نکته ی چهارم: ضرورت تلاوت؛ تلاوت قرآن، دارای ابعاد متفاوت می باشد که هر انسان تلاوت کننده به بخشی از این گنج های نهفته در قرآن، دسترسی پیدا می کند: ۱- گنج معنویت قرآن این گنج جنبه ی عمومی داشته و هرکسی چنانچه لحظه ای مونس قرآن باشد، بی بهره نخواهد بود. ۲- گنج رهایی از غفلت هر گاه انسان همدم و مونس قرآن می گردد، از غفلت درونی رهایی یافته و به بیداری معنویت نزدیک می شود. ۳- گنج آموزه های عقیدتی قرآن کامل ترین ارشادات و راهنمایی در مورد اصلاح عقیده و باور بیان داشته است، لذا هر کسی به دنبال اصلاح باور است، باید به قرآن مراجعه کند. ۴- گنج احکام عبادی احکام عبادی، التزام عملی انسان مؤمن به خداوند است، بنابراین عبادت صحیح آن است که قرآن بیان فرموده، و پیامبر(ص) به صورت نظری و عملی تبیین کرده است. ۵- گنج ارزش های اخلاقی بعد از ایمان، اخلاق قله ی تعالی انسانی است، و کامل ترین ارزش های اخلاقی را قرآن معرفی می کند. ۶- گنج قصص پیشینیان در سرگذشت پیشینیان درس هایی نهفته است، ارزشمندتر از گوهر ناب مشروط بر اینکه انسان گوهر شناس باشد. ۷- گنج احکام حقوقی احکام حقوقی، مجموعه مقرراتی است که سبب تنظیم روابط انسان با انسان، در جامعه و خانواده می گردد.
در باب قرآن
خداوند قرآن را کتاب هدایت و رحمت برای جهانیان فرستاده است؛ این کتاب به استوارترین راهها هدایت میکند؛ شرح و بیان هر چیز و مایه هدایت و رحمت و بشارت برای مسلمانان است. این کتاب میتواند احوال فردی و اجتماعی و مدنی مردم را اصلاح کند. صلاح فردی بر خودسازی و پاک کردن دل و درون استوار است؛ این کار با ایمان صحیح و یقین کامل و اعتقاد سالم انجام میگیرد. زیرا ایمان سرچشمه بینش و تفکر و نگرش سالم است. صلاح قلب با انجام عبادات ظاهری و باطنی برای تزکیه و پاکسازی درون امکانپذیر است تا بنده بتواند برای پروردگارش خالص باشد. صلاح جامع با صلاح افراد و خانوادهها و کنترل رفتار و عملکرد مردم و برپایی حق و عدالت و خیر در میان آنان انجام میشود. اما عمران و آبادنی بشری و صلاح نوع بشر بر اصلاح مناسبات و روابط بین خانوادهها استوار است. به همین خاطر قرآن کریم سه مقصد را مد نظر دارد: توحید، تزکیه و عمران. تمام ابزارهای صلاح ایمان و آموزش ایمان صحیح و خالص و تهذیب اخلاق و رفتار تحت این عنوانها جای میگیرد. اخلاق رسول خدا قرآن بود. عدالت شریعت و قدرت آن در تحقق مقاصد شارع و مقاصد مکلفین و سیاست امت در این کتاب آمده است؛ تا این امت همواره در جایگاه خیریت و وسطیت باشد. الگوی مردم باشد و آنان را بر ریسمان الهی گرد آورد تا پراکنده نشوند. از داستانها و اخبار امت پیشین درس بگیرند و از آنچه که برایشان رخ میدهد پند گیرند. قرآن آمده است تا آنچه به صلاح دنیا و آخرت مردم است به آنان بیاموزد. مردم را پند و موعظه و بشارت دهد تا به وعدههای خدا شوق ورزند و از عذابش بترسند. از کتاب خدا پیروی کنند؛ کتابی که مردم را برای هماوردی با خود به چالش کشیده است. به همین خاطر قرآن با علم و دانش و انواع علوم مرتبط است. این علوم را میتوان به چهار نوع تقسیم کرد: علوم و معارفی که مؤمنان برای تدبر و تلاوت کنندگان برای تلاوت به آن نیاز دارند. این علوم در قرآن آمده است مانند اخبار امتهای گذشته و ماجراهای آنان با پیامبرانشان. این داستانها باعث تهذیب اخلاق پیروانش میشود. دوم علومی که مؤمنان در تلاوت کتاب خدا بر حسب ظرفیت عقلی خود به آن نیاز دارند. این علوم آنان را به بسیاری از حقائق مانند علوم طبیعی و حکمت و ویژگیهای مخلوقات و غیره میرساند. علومی هم وجود دارد که قرآن به آن اشاره کرده است بدون این که به جزئیات آن بپردازد تا مردم آن را مدخل فهم و تدبر و برداشت از قرآن و تفکر قرآنی خود قرار دهند؛ مانند علوم مربوط به کوهها و طبقات زمین و ستارگان و خواص آنها. علومی هم وجود دارد که به مثابه هشدار به آنها اشاره کرده است مانند جادو و امثال آن. به همین خاطر قرآن کتاب هدایت است زیرا هدایت مقصد اول آن است. اما برای این هدایت به ابزار و وسایل مختلف از جمله علوم و معارف متوسل میشود بدون این که محدود به آنها باشد.
فضایل قرآن کریم: توجه به اصلاح نفس
بخشندگی خدای متعال میفرماید: «وَآَتِ ذَا القُرْبَى حَقَّهُ وَالمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِیرًا إِنَّ المُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُورًا» [اسراء:۲۶-۲۷]. و به خویشاوند حقش را ببخش، و نیز به بینوا و در راه مانده، و هیچگونه تبذیری پیشه مکن. چرا که اهل تبذیر قرین شیاطین هستند، و شیطان نسبت به پروردگارش ناسپاس است. قرآن کریم به اصلاح نفس و دوری از بخل تأکید کرده است؛ اسلام بخل را بیماری فرد و جامعه میداند. واقعیت این است که بخل و مالدوستی جزء سرشت انسانهاست؛ نفس بشری به بخل تمایل دارد و انسان باید تلاش کند با کمک پزشک ماهر و آگاه از خواستههای نفسانی و ظاهر و باطن و احساسات بشری از دست این بیماری کشنده رهایی یابد. سخاوت و بخشندگی با راه انفاق مال برای کارهای پسندیده به دست میآید و اگر بخشندگی در راه خیر نباشد انسان به ریا و خودنمایی دچار میشود. اگر انفاق از روی اجبار یا تعارف باشد باز بیفایده است و اگر برای کارهای ناشایست باشد رذیلت است. فضایل گاهی اوقات در ظاهر امر به پلیدیها شباهت دارند و در بسیاری از اوقات شیطان لباس فضیلت بر آن میپوشاند؛ برخی اسراف و زیادهروی را بخشندگی مینامند و برخی میانهروی را بخل و خساست. این قانون شرع است که معیار فضایل را مشخص میکند و شک و شبهه را از آن میزداید. آموزهای اسلامی حدود فضایل را مشخص کرده است تا با پلیدی آمیخته نشود و جامعه از شر آن سالم بماند. قرآن کریم در تشریح این مسأله میفرماید: «وَآَتِ ذَا القُرْبَى حَقَّهُ وَالمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِیرًا إِنَّ المُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُورًا» {[اسراء: ۲۶-۲۷]. و به خویشاوند حقش را ببخش، و نیز به بینوا و در راه مانده، و هیچگونه تبذیری پیشه مکن. چرا که اهل تبذیر قرین شیاطین هستند، و شیطان نسبت به پروردگارش ناسپاس است. قرآن دستور داده است که هر حقی به اهل آن داده شود مانند انفاق که برای همسر و پدر و مادر و فرزندان است؛ صلهی رحم و کمک به بینوایان و در راه ماندگان. از زیادهروی در بخشش نهی کرده است و اسرافکاران را برادران شیطان مینامد. زیرا باعث فساد در اموالشان میشوند و شیاطین مفسدان روی زمین هستند. شیاطین کفران نعمت را به اوج خود رساندهاند و اسرافکاران نیز کفر نعمت میکنند. فرد شاکر مالش را در راهی که برای آن خلق شده است صرف میکند اما کافر در راه خلاف آن. سپس قرآن بهترین روش انفاق را برای ما به ترسیم میکند؛ روشی که بین اسراف و بخل قرار دارد: «وَلَا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَهً إِلَى عُنُقِکَ وَلَا تَبْسُطْهَا کُلَّ البَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا» [اسراء:۲۹]. و دستت را [از شدت بخل] بر گردنت مبند، و نیز بسیار گشادهاش مدار که ملامت زده و حسرت زده بنشینی. این راه درستی است که خردمندان باید در انفاق مال طی کنند؛ میانهروی بدون افراط و تفریط؛ اعتدال بدون اسراف و بخل. خدای متعال در این باره میفرماید: «وَالَّذِینَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَلَمْ یَقْتُرُوا وَکَانَ بَیْنَ ذَلِکَ قَوَامًا»[فرقان: ۶۷]. و کسانی که چون انفاق کنند، اسراف نمیکنند و بخل نمیورزند و در میان این دو اعتدالی هست. این همان پلی است که اسلام برای رهایی از بخل و اسراف ساخته است و باعث میشود از سرزنش ناشی از بخل و حسرت اسراف در امان باشد. اسلام مصالح کلان بشر را مراعات کرده است و از او میخواهد مالش را انفاق کند و در این راستا مصلح صاحب مال را مراعات کرده است؛ زیرا مال یکی از مهمترین فاکتورهای اصلاح جامعه است و از آدمی میخواهد آیندهی خود و نسل و نزدیکانش را مراعات کند. مردی نزد رسول خدا آمد و به او گفت میخواهد تمام مالش را در راه خدا صدقه دهد. رسول خدا او را از این کار باز داشت و پیشنهاد کرد یک سوم مالش را صدقه دهد و او هم پذیرفت. آنگاه فرمود: یک سوم مالت را بده که یک سوم هم زیاد است. میانهروی در انقاق و هزینههای زندگی با بخشندگی منافات ندارد؛ مخالف سخاوت و کرم نیست و با احسان و نیکوکاری هم تضاد ندارد و به بخل و خساست شبیه نیست. میانهروی ذخیره کردن بخشی از مال است که فعلا محلی برای هزینه کردن ندارد و باید در وقت مقضتی مورد استفاده قرار گیرد. معلوم است که سخاوت و بخشندگی یعنی انفاق مال در کارهای پسندیده و اسراف یعنی انقاق مال در راه خلاف آن. بخل یعنی عدم انفاق مال در جایی که باید انفاق شود. مانند کسی که زکات نمیدهد یا بر خود و خانوادهاش سخت میگیرد؛ صلهی رحم را به جا نمیآورد و نیکی و بخشش را از بینوایان و فقرا و ایتام دریغ میکند. در راههای خیر مانند ساختن مدرسه و درمانگاه و کارخانه و دیگر کارها که سود مادی و معنوی آن به زندگی بشری باز میگردد دست بسته است. بخل یک آفت اجتماعی خطرناک و یک صفت ناپسند است؛ رسول خدا با بیان زیان بخل از آن برحذر داشته است: “إیاکم والشح فإنه أهلک من کان قبلکم حملهم على أن سفکوا دماءهم واستحلوا محارمهم” [رواه مسلم (۲۵۸۱)]. از بخل دوری کنید که پیش از شما را هلاک کرد و باعث شد خون همدیگر را بریزند و محارم یکدیگر را هتک کنند. این تصویری گویا از زیانهای بخل است که باعث کشتار و خونریزی و هتک حرمتها و تجاوز و تاراج اموال مردم شده است. قرآن کریم در یک عبارت جامع این مسأله را تبیین کرده است: «وَأَنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَهِ وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللهَ یُحِبُّ المُحْسِنِینَ» [بقره: ۱۹۵]. و در راه خدا هزینه کنید و خودتان را به دستان خویش به کام هلاکت نیندازید، و نیکی کنید که خداوند نیکوکاران را دوست دارد. انفاق در راه خدا روشی برای مصرف مال در راههای مختلف خیر است و خودداری از انفاق مال مصالح امت را نابود میکند و حیاتش را در معرض خطر قرار میدهد. زیرا باعث میشود فقرا کینهی ثروتمندان را به دل گیرند و بر مال و جان آنان تعدی کنند. این آیهی کریمه وقتی به انفاق تشویق میکند و از زیانهای ناشی از بخل برحذر میدارد، به احسان و نیکی در انفاق هم دستور میدهد؛ احسان در اینجا یعنی مراقبت خدا در بخشش مال
اسلوب دعا در نزد پیامبران
هیچکس به اندازهی پیامبران در شناخت خداوند عالم و دانا نبوده و هیچ بندهای به اندازهی انبیاء، خدای متعال را به خوبی نشناخته است! هرچند که شناخت کامل خداوند در حد هیچ انسانی نیست و هیچ کس نمی تواند «حق قدره» او را بشناسد، اما در این میان داناترین به صفات و اسماء خدای متعال، پیامبران بوده اند. شواهد قرآنی زیادی برای این ادعا وجود دارد؛ آن جا که حضرت یونس بعد از سرپیچی از فرمان خداوند، بلافاصله فهمید که تنها راه فلاح و نجات اش از شکم نهنگ و به دست آوردن بخشایش خداوند، پناه آوردن به ذکر است، پس شروع به ذکر کردن کرد تا نجات یافت! «فَلَوْلَا أَنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلَىٰ یَوْمِ یُبْعَثُونَ» «و اگر او از ذکر گویان و تسبیح کنندگان نمی بود(هم قبل از گرفتار شدن در شکم نهنگ و هم در هنگام مصیبت)، تا روز قیامت همانگونه در شکم نهنگ باقی میماند» صافات /۱۴۳_۱۴۴ آن جا که حضرت زکریا دانست که با وجود نبودن اسباب، باید به مسبب الاسباب پناه ببرد و با وجود پیری خود و عقیمی همسرش و با وجود دانستن محال بودن خواسته اش، باز هم دعا کرد زیرا می دانست که او دارد از کسی، چیزی را طلب می کند که برای او «کن فیکون» است. «قَالَ کَذَٰلِکَ قَالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٞ وَقَدۡ خَلَقۡتُکَ مِن قَبۡلُ وَلَمۡ تَکُ شَیۡـٔٗا»«امّا پروردگارت فرمود: انجام این کار بسیار بر من آسان است، (زیرا) پیش از این هم من تو را به همین شکل، در حالى که چیزى نبودى آفریدم.» مریم/۹ و آن جا که خدای متعال سلیمان نبی را امتحان می کند و او دچار اشتباه می شود، در واکنش به این اشتباه ببینیم که حضرت سلیمان چه می گوید: «قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَهَبْ لِی مُلْکًا لَّا یَنبَغِی لِأَحَدٍ مِّن بَعْدِی ۖ إِنَّکَ أَنتَ الْوَهَّابُ»«پروردگارا من را ببخش و ملک و سامانی را به من ببخش که هیچ کس دیگری بعد از من شایسته ی برخورداری از آن نباشد، چرا که تو بسیار بخشاینده و عطاکننده هستی»ص/۳۵ می گوید: پروردگارا من را ببخش، ابتدا توبه می کند اما در این جا توقف نمی کند! نمی گوید خدایا تو فقط من را ببخش همین کافی است، زیرا می داند که از مالک زمین و آسمان، از خزانه دار ملک و نعمت، باید چیزی در شأن و درخور طلب کرد پس بلافاصله می گوید: و ملکی را به من عطا کن که بعد از من به هیچ یک از بندگان دیگرت عطا نکنی! فقط این نحوهی دعا کردن را ببینید. و خداوند هم دعایش را مستجاب می کند و به او آن چنان می بخشد که راضی شود! این، اسلوب دعا در نزد پیامبران است. ناامید نشدن (یونس علیه السلام حتی با وجود رسیدن به آخر خط و در یک قدمی هلاک شدن و آن تنگی و تاریکی شکم نهنگ، ناامید نشد/سلیمان نبی با وجود ارتکاب خطا ناامید نشد و از فضل و کرم بی کران خداوند، بیش از اندازه اش را طلب کرد!)، اصرار بر دعا (خدا می داند حضرت زکریا چندین سال دعای طلب فرزند را کرده است که در آن زمان، زمان استجابت اش فرا رسیده است) ، دانستن راه حل در زمان بحران(چاره اندیشی یونس در شکم نهنگ)، بلند پروازی و زیاده طلبی از خزانه دار آسمان ها و زمین(سلیمان نبی و بلند پروازی و زیاد طلبی اش که حتی مورد مدح و ستایش خدای متعال هم قرار گرفته و مستجاب شده است)! این گونه است که خداوند در وصف انبیاء برگزیده اش می فرماید: «وَإِنَّهُمْ عِندَنَا لَمِنَ ٱلْمُصْطَفَیْنَ ٱلْأَخْیَارِ» فهم درست خداوند، در پیروی از خط مشی و نحوهی زندگی پیامبران است، کسانی که شایسته است که یک مؤمن، آنها را در هر زمینه اسوه و الگوی زندگی خود قرار دهند.
تاملی در آیات ۶ تا ۱۷ سوره بلد
۱-در آیه ششم وهفتم (یَقُولُ أَهْلَکْتُ مَالًۭا لُّبَدًا ۶ أَیَحْسَبُ أَن لَّمْ یَرَهُۥٓ أَحَدٌ ۷) اشاره به فردى دارد که با تکبر وغرور از صرف اموالش جهت آزار واذیت پیامبر عزیز و رسیدن به خواستههای نامشروعش، صحبت میکند و به اموال وثروت خود مینازد. و در آیه بعد خداوند پاسخ گستاخی او را میدهد که خداوند او را میبیند و ازنیت پلیدش که آزار رساندن به پیامبر عزیز و یا کسب نام وشهرت میباشد، آگاه است و میداند با چه نیتی اموالش را هزینه کرده است. ۲- (أَلَمْ نَجْعَل لَّهُۥ عَیْنَیْنِ ۸ وَلِسَانًۭا وَشَفَتَیْنِ ۹) به انسان، نعمت چشم و زبان و دو لب را یادآوری میکند (البته اینجا تنها منظور ابزار ظاهری نیست بلکه نفس ناطقهای است که کار اندیشیدن و فهمیدن را بر عهده دارد). ۳- (وَهَدَیْنَـٰهُ ٱلنَّجْدَیْنِ ۱۰) اشاره به دو راه نیک و بد که خداوند به انسان عطا کرده و او را به حال خود رها نکرده. ۴- (فَلَا ٱقْتَحَمَ ٱلْعَقَبَهَ ۱۱وَمَآ أَدْرَىٰکَ مَا ٱلْعَقَبَهُ ۱۲) اشاره به مسیر سخت و صعبالعبور است (عقبه گردنهای سخت و کوهستانی که گذر از آن بسیار سخت است). حال اگر ما بخواهیم راه بد را انتخاب کنیم کاری سهل و آسان است و مبارزهای با نفس در کار نیست، اما اگر راه نیک را انتخاب کنیم باید از گردنهای صعبالعبور گذر کنیم و آن جهاد دائمی با نفس و خواستههای شیطانی است. ۵-خداوند مهربان برای انجام این نیکیها ما را راهنمایی میکند و راه عبور از این مسیر صعبالعبور را به ما نشان میدهد. که عبارت است از: (فَکُّ رَقَبَهٍ ۱۳أَوْ إِطْعَـٰمٌۭ فِى یَوْمٍۢ ذِى مَسْغَبَهٍۢ ۱۴یَتِیمًۭا ذَا مَقْرَبَهٍأ۱۵َوْ مِسْکِینًۭا ذَا مَتْرَبَهٍۢ ۱۶) آزاد کردن برده چون در عصر ما بردهداری رسم نیست میتوانیم به آزادی زندانیان ورشکسته کمک کنیم و یا طعام دادن به گرسنگان که اکنون متأسفانه در جامعه خودمان فراوان هستند. کمک به یتیمان بخصوص یتیم خویشاوند. یا به بینوایی که در اثر مشکلات زندگی به خاک نشستهاند و این کارها چه بهصورت آشکار باشه چه بهصورت نهان نیاز به مبارزه با نفس دارد. و در کنار انجام این اعمال خوب لازم است که انسان مؤمن باشد و هدفش جلب رضایت خداوند متعال باشد نه اینکه دنبال کسب شهرت و مقام، که خداوند به همهچیز آگاه است و عمل بدون ایمان موردپذیرش پروردگار نیست. ۶- سپس خداوند متعال برای انجام اعمال نیک سفارش شده در آیه هفدهم به ما توصیه میکند که بهصورت جمع اقدام کنیم تا جامعهای مؤمنانه داشته باشیم (ثُمَّ کَانَ مِنَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُوا۟ وَتَوَاصَوْا۟ بِٱلصَّبْرِ وَتَوَاصَوْا۟ بِٱلْمَرْحَمَهِ ۱۷) زیرا مطلوب است که فرد ایمان آورنده با دیگر ایمان آورندگان همراه شود تا یک جمع ایمانی تشکیل شود تا برای برپایی خوبیها و از بین بردن بدیها بهصورت جمعی عمل کنند و یکدیگر را به شکیبایی و مهربانی با خلق خدا سفارش کنند. و کسی که پا در دایره ایمان بگذارد تمام زندگیاش یک زندگی صابرانه میباشد و انجام خوبیها و دوری از حرام جز با صبر مقدور نیست، و دیگر ویژگی بارز جامعه ایمانی رحم و شفقت و مهربانی و دلسوزی برای تمام بشریت است، و هر مؤمن باید این صفت رحمانی را در خود تقویت کند. آنان که چنین اوصافی دارند نیکبخت هستند.








