رسانه قرآنی
راهبرد مداومت و تکرار در امر دعوت
بیش از بیست بار خدای متعال در قرآن کریم نام حضرت عیسی علیه السلام را آورده است و بیشتر به صورت 《عِیسَى اِبْنُ مَرْیَم》《عیسی پسر مریم》 زمانی که همه گمان می کردند که عیسی پسر خداست، خدای متعال با شفافیت و وضوح کامل نحوه ی ولادت و روند تولد آن حضرت را بیان فرمود و هرگاه نامش را می برد همراه با نام مادرش او را ذکر می کند؛ عِیسَى اِبْنُ مَرْیَم چه نامی برازنده و نیکو! برای اینکه باوری غلط و صفتی ناپسند از جامعه برکنده و برچیده شود، التزام به تکرار و پایبندی به انجام آن حتمی و ضروری است. برای این که عادتی نادرست از بین رود، باید عادتی درست جایگزین شود و آنقدر تکرار شود که ملکه ی ذهن گردد. لازم است که داعیان و مصلحان که به تبلیغ دین برای مردم می پردازند، این گونه عمل کنند و در صدد بکار گیری عادات درست به جای عادات غلط باشند، بر روی عادات درست و سخنان سدید تاکید و مداومت ورزند تا کم کم آن فکر و آن راه و آن روش و آن نحوه ی زیست، برای همه ی مردم جا بیفتد و بدان عادت کنند. همچنین هر فردی که از عادتی بد از خودش گریزان است باید با عادتی درست آن را جایگزین کند، و آن قدر بر تکرار و انجام آن مداومت ورزد تا با گوشت و خونش در آمیزد و جزئی از وجودش گردد… خداوند متعال صدها بار معاد را توضیح و شرح داد تا مؤمنان بدان موقن گشتند، پیامبر گرامی مان ۲۳ سال فرمود لا اله الا الله تا مردم به یگانگی خداوند اعتقاد پیدا کردند، همه ی پیامبران فکر و راه درست را نشان دادند، و آنقدر تکرار و املاء کردند تا مردم بدان باورمند گشتند. تکرار چیزی همیشه هم بد نیست بلکه حتی لازم و ضروری است. مداومت بر کار نیک نیاز است و لازم است که آن را یاد بگیریم!
دلایل حضرت ابراهیم برای یکتاپرستی
{…إِلَّا رَبَّ الْعَالَمِینَ ([الشعراء -۷۷]{ ٱلَّذِی خَلَقَنِی … }[ ۷۸] «…جز پروردگار جهانیان»«همان کس که مرا آفریده است…» این نخستین دلیلی است که با توجه به آن خدا و تنها خدا مستحق عبادت است. شنوندگان هم این حقیقت را میدانستند و می پذیرفتند که آفریدگار آنان خدا است و این را هم میپذیرفتند که در آفرینش آنان هیچ کسی هیچ سهمی ندارد. حتی عقیدهی قوم ابراهیم (ع) و تمام مشرکان دربارهی معبودان خودشان هم این بود که آنان مخلوق خدا هستند. غیر از دهریان، هیچ کس دیگری در دنیا، منکر آفریدگار کاینات بودنِ خدا نبوده است؛ از این رو نخستین دلیل ابراهیم (ع) این بود که من تنها عبادت کسی را درست و برحق می دانم که مرا آفریده است. کس دیگری چگونه می تواند مستحق عبادت من باشد، در حالی که در آفرینش من هیچ سهمی نداشته است. مخلوق خالق خود را که باید بندگی کند اما کس دیگری را چرا بایستی پرستش و بندگی کند؟ {…فَهُوَ یَهْدِینِ} [۷۸] {وَٱلَّذِی هُوَ یُطۡعِمُنِی وَیَسۡقِینِ}[۷۹] {وَإِذَا مَرِضۡتُ فَهُوَ یَشۡفِینِ}[۸۰] «…و سپس همو است که راهنماییم میکند.» و آن کس که اوست که خوراکم میدهد و سیرابم می گرداند.»«و چون بیمار شوم اوست که شفایم می دهد.» این دومین دلیلی است که با توجه به آن خدا و تنها خدا مستحق عبادت است. اگر خدا پس از آفرینش انسان او را به حال خود رها کرده بود و به هیچ وجه جویای حال او نمیشد و رابطهی خود را با او قطع می کرد، در آن صورت دلیل منطقیای برای این امر ممکن بود وجود داشته باشد که انسان برای طلب هدایت و یاری به جست و جوی کسان دیگری غیر از او بر آید. اما او که افزون بر آفریدن، مسؤلیت راهنمایی، نگهداری، حفاظت و حاجت روائی را هم خود بر عهده گرفته است. از همان لحظه که انسان چشم به جهان میگشاید، از یک سو در سینهی مادرش شیر به جوشش می آید و از سوی دیگر یک نیروی نامرئی به او روش مکیدن شیر و بلعیدن آن را میآموزد. سپس سلسلهی راهنمایی او از لحظهی نخست تولد تا آخرین لحظات زندگی پیوسته ادامه مییابد. هر نوع سر و سامانی که انسان در هر مرحلهای از زندگیاش برای رشد و نمو و بقا و تکامل خود به آنها نیاز پیدا میکند، آفریدگارش تمام آنها را از زمین گرفته تا آسمان در هر سو فراهم کرده است. برای به کارگیری این امکانات و استفادهی از آنها، به هرنوع توانایی و استعدادی که او نیاز پیدا کند، تمام آنها در ذات او به ودیعت نهاده شده است و در هر بخشی از زندگی به هر نوع راهنماییای که نیاز دارد، آن راهنمایی هم تدارک دیده شده است. در کنار این برای نگهداری وجود انسانی و حفظ آن از آفتها، بیماریها، ویروس های کشنده و تاثیر انواع سموم، در جسم خود او چنان امکاناتی گذاشته شده است که علم انسان هنوز نتوانسته است تمام آنها را در بر بگیرد. اگر این تدابیر وجود نمیداشت، فرو رفتن یک خار معمولی هم برای انسان کشنده میشد و تلاش انسان برای درمان خودش به هیچ وجه به موفقیت نمیرسید. هنگامی که این رحمت و ربوبیت فراگیر آفریدگار هر لحظه از هر جنبهای به داد انسان میرسد، چه حماقت و جهالتی بزرگ تر از این میتواند وجود داشته باشد که انسان در برابر ذات دیگری سر نیاز را خم کند و برای حاجت روایی و مشکل گشایی دامن دیگری را بگیرد. {وَٱلَّذِی یُمِیتُنِی ثُمَّ یُحۡیِینِ} [۸۱] [وَٱلَّذِیٓ أَطۡمَعُ أَن یَغۡفِرَ لِی خَطِیٓـَٔتِی یَوۡمَ ٱلدِّینِ][الشعراء – آیه ۸۲] «و آن کس که مرا میمیراند و سپس زندهام می گرداند.»«و آن کس که امید دارم روز جزا خطایم را بر من ببخشاید.» این سومین دلیلی است که با توجه به آن خدا و تنها خدا مستحق عبادت است. مسئلهی انسان با خدایش تنها به همین دنیا و زندگی آن محدود نیست که از قدم گذاشتن در مرز زندگی آغاز و بر آخرین تنفس به هنگام مرگ به پایان برسد، بلکه پس از آن نیز سرانجام او تماما در دست خدا است. همان خدایی که او را به وجود آورده است، سر انجام او را از این دنیا فرا میخواند و هیچ قدرتی در دنیا وجود ندارد که از این باز گشت انسان جلوگیری کند. تا به امروز هیچ دارو، یا طبیب، یا اله و الههای نتوانسته است جلوی دستی را بگیرد که انسان را از این جا بیرون می برد، حتی انسانهای بیشماری که انسانهای دیگر آنان را معبود قرار داده پرستش کردهاند، مرگ خودشان را هم نتوانسته اند به تاخیر بیندازند. این تنها خدا است که تصمیم میگیرد چه کسی را کی بایستی از این دنیا فرا خواند و هرگاه دستور احضار کسی از نزد او صادر شود، او چه بخواهد و چه نخواهد بایستی برود. سپس تنها همین خدا است که به تنهایی تصمیم میگیرد که کی تمام انسانهایی را که به این دنیا آمده و رفتهاند، بار دیگر زنده بر انگیزد و از آنها دربارهی عملکردشان در زندگی این دنیا حساب و کتاب به عمل آورد. در آن هنگام هم کسی این توان را ندارد که کسی را از زنده بر انگیخته شدن دوباره نجات بدهد، یا خود نجات یابد. هیچ کس چاره ای جز بلند شدن به دستور او و حاضر شدن در دادگاه او ندارد. سپس تنها همان خدا به تنهایی داور آن دادگاه خواهد بود و کس دیگری ذره ای در اختیارات او شریک نخواهد بود. کیفر دادن یا عفو کردن تنها در دست خود او خواهد بود. هیچ کس این توان را نخواهد داشت که کسی را که او بخواهد کیفر دهد ببخشاید و ببرد و یا آن که کسی را که او بخواهد عفو کند، کیفر دهد. کسانی که در دنیا آنها را مختار اخذ بخشش می پندارند، آنها برای بخشیده شدن خودشان محتاج فضل و کرم او خواهند بود. با وجود این حقایق هرکه کسی جز خدا را بندگی و پرستش کند، اسباب بد فرجامی خود را با دستان خود فراهم آورده است. فکر کن تمام سرنوشت انسان از دنیا تا آخرت در اختیار خدا باشد، ولی آن نادان برای ساختن سرنوشت اش به کسانی مراجعه کند که در اختیار آنها هیچ چیزی نیست! چه بدبختیای بزرگ تر از این می تواند وجود داشته باشد. ——————————– مترجم:
چرا تلاوت قرآن؟
لحظه ای کوتاه در محضر رسول الله عن أبی هریره (رض) قال : قال رسول الله(ص): ( مَن قَرَأَ عَشْرَ آیَاتٍ فِی لَیلَهٍ لَم یُکتَبْ مِنَ الغَافِلِینَ ) رواه الحاکم فی المستدرک (۲۰۴۱) وصححه الألبانی فی صحیح الترغیب (۲/۸۱) . ( کسی که شبی ده آیه قرآن را تلاوت کند، در زمره ی غافلان نوشته نمی شود). نکات قابل تأمل در حدیث نکته ی اول: تلاوت قرآن؛ در این فرموده، اهمیت تلاوت قرآن آشکار می شود، اهمیتش این است اگر کسی بدون دلیل و از روی عمد تلاوت روزانه را ترک کند، در زمره ی غافلان قرار می گیرد. لازم به ذکر است ابتدای تلاوت قرآن، با پناه جویی از خداوند شروع پر برکت می گردد و ضمانت معنویی و درونی می باشد، چنانچه خداوند فرموده است: “فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ”( نحل/۹۸) (پس چون قرآن مىخوانى از شیطان مطرود به خدا پناه بر) در این توصیه ی قرآنی، چند درس یادآوری می شود: ✅درس اول: پاکسازی قلب از وسوسه هایی که قلب آدمی را در محاصره قرار می دهند. ✅درس دوم: برای درک و فهم کلام خدا، باید هنگام تلاوت به ذات او پناه برد. ✅درس سوم: پناه جویی از خداوند رهایی از عالم مادی و وسوسه ها، به سوی جوار معنویت الهی است. نکته ی دوم: هدف از تلاوت؛ هدف از تلاوت، تدبر در آیات الهی و جستجوی گوهرهای معنوی آن است که در کلمات و آیات الهی نهفته است. تفات کلام الهی با کلام انسان در این است که هر چه دل فارغ تر از غوغای دنیایی باشد، کلام خدا بهره ی بیشتری نصیب قلب می کند چنانچه سنایی فرموده است: عروس حضرت قرآن نقاب آن گه براندازد+ که دارالملک ایمان را مجرد بیند از غوغا+ عجب نبود گر از قرآن نصیبت نیست جز نقشی+ که از خورشید جز گرمی نیابد چشم نابینا آنچه مسلم است؛ما تا غوغای فتح دنیا را از ایمان خویش نشوییم؛ و دل از آلودگی های نفس پاک نکنیم، هرگز قادر نیستیم آن روی ماه عروس قرآن را ببینیم که رخ به هر نامحرمی نشان نمی دهد. نکته ی سوم: مقدار تلاوت؛ تلاوت قرآن صرف نظر از دریافت مفاهیم، دستورات و ارشادات قرآنی؛ برای کسانی که دانش و آگاهی لازم در این زمینه دارند، سفره ی معنویی قرآن چنان غنا بخش و پرخوان نعمت معنوی است؛ هر مهمانی را فراخور حال و دریافت او مورد پذیرایی قرار می گیرد و هر قلبی از معنویت آن سیراب می گردد؛ لذا در این رابطه پیامبر(ص) جهت ارتباط پیوسته با قرآن، یک حداقل(۱۰) آیه ای را تعیین می کند تا سطح ارتباط قرآنی در نهایت آسانی صورت پذیرد، چنانچه خداوند بدان اشاره نموده است: “فَاقْرَءُوا مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ” ( مزمل/۲۰) نکته ی چهارم: ضرورت تلاوت؛ تلاوت قرآن، دارای ابعاد متفاوت می باشد که هر انسان تلاوت کننده به بخشی از این گنج های نهفته در قرآن، دسترسی پیدا می کند: ۱- گنج معنویت قرآن این گنج جنبه ی عمومی داشته و هرکسی چنانچه لحظه ای مونس قرآن باشد، بی بهره نخواهد بود. ۲- گنج رهایی از غفلت هر گاه انسان همدم و مونس قرآن می گردد، از غفلت درونی رهایی یافته و به بیداری معنویت نزدیک می شود. ۳- گنج آموزه های عقیدتی قرآن کامل ترین ارشادات و راهنمایی در مورد اصلاح عقیده و باور بیان داشته است، لذا هر کسی به دنبال اصلاح باور است، باید به قرآن مراجعه کند. ۴- گنج احکام عبادی احکام عبادی، التزام عملی انسان مؤمن به خداوند است، بنابراین عبادت صحیح آن است که قرآن بیان فرموده، و پیامبر(ص) به صورت نظری و عملی تبیین کرده است. ۵- گنج ارزش های اخلاقی بعد از ایمان، اخلاق قله ی تعالی انسانی است، و کامل ترین ارزش های اخلاقی را قرآن معرفی می کند. ۶- گنج قصص پیشینیان در سرگذشت پیشینیان درس هایی نهفته است، ارزشمندتر از گوهر ناب مشروط بر اینکه انسان گوهر شناس باشد. ۷- گنج احکام حقوقی احکام حقوقی، مجموعه مقرراتی است که سبب تنظیم روابط انسان با انسان، در جامعه و خانواده می گردد.
در باب قرآن
خداوند قرآن را کتاب هدایت و رحمت برای جهانیان فرستاده است؛ این کتاب به استوارترین راهها هدایت میکند؛ شرح و بیان هر چیز و مایه هدایت و رحمت و بشارت برای مسلمانان است. این کتاب میتواند احوال فردی و اجتماعی و مدنی مردم را اصلاح کند. صلاح فردی بر خودسازی و پاک کردن دل و درون استوار است؛ این کار با ایمان صحیح و یقین کامل و اعتقاد سالم انجام میگیرد. زیرا ایمان سرچشمه بینش و تفکر و نگرش سالم است. صلاح قلب با انجام عبادات ظاهری و باطنی برای تزکیه و پاکسازی درون امکانپذیر است تا بنده بتواند برای پروردگارش خالص باشد. صلاح جامع با صلاح افراد و خانوادهها و کنترل رفتار و عملکرد مردم و برپایی حق و عدالت و خیر در میان آنان انجام میشود. اما عمران و آبادنی بشری و صلاح نوع بشر بر اصلاح مناسبات و روابط بین خانوادهها استوار است. به همین خاطر قرآن کریم سه مقصد را مد نظر دارد: توحید، تزکیه و عمران. تمام ابزارهای صلاح ایمان و آموزش ایمان صحیح و خالص و تهذیب اخلاق و رفتار تحت این عنوانها جای میگیرد. اخلاق رسول خدا قرآن بود. عدالت شریعت و قدرت آن در تحقق مقاصد شارع و مقاصد مکلفین و سیاست امت در این کتاب آمده است؛ تا این امت همواره در جایگاه خیریت و وسطیت باشد. الگوی مردم باشد و آنان را بر ریسمان الهی گرد آورد تا پراکنده نشوند. از داستانها و اخبار امت پیشین درس بگیرند و از آنچه که برایشان رخ میدهد پند گیرند. قرآن آمده است تا آنچه به صلاح دنیا و آخرت مردم است به آنان بیاموزد. مردم را پند و موعظه و بشارت دهد تا به وعدههای خدا شوق ورزند و از عذابش بترسند. از کتاب خدا پیروی کنند؛ کتابی که مردم را برای هماوردی با خود به چالش کشیده است. به همین خاطر قرآن با علم و دانش و انواع علوم مرتبط است. این علوم را میتوان به چهار نوع تقسیم کرد: علوم و معارفی که مؤمنان برای تدبر و تلاوت کنندگان برای تلاوت به آن نیاز دارند. این علوم در قرآن آمده است مانند اخبار امتهای گذشته و ماجراهای آنان با پیامبرانشان. این داستانها باعث تهذیب اخلاق پیروانش میشود. دوم علومی که مؤمنان در تلاوت کتاب خدا بر حسب ظرفیت عقلی خود به آن نیاز دارند. این علوم آنان را به بسیاری از حقائق مانند علوم طبیعی و حکمت و ویژگیهای مخلوقات و غیره میرساند. علومی هم وجود دارد که قرآن به آن اشاره کرده است بدون این که به جزئیات آن بپردازد تا مردم آن را مدخل فهم و تدبر و برداشت از قرآن و تفکر قرآنی خود قرار دهند؛ مانند علوم مربوط به کوهها و طبقات زمین و ستارگان و خواص آنها. علومی هم وجود دارد که به مثابه هشدار به آنها اشاره کرده است مانند جادو و امثال آن. به همین خاطر قرآن کتاب هدایت است زیرا هدایت مقصد اول آن است. اما برای این هدایت به ابزار و وسایل مختلف از جمله علوم و معارف متوسل میشود بدون این که محدود به آنها باشد.
فضایل قرآن کریم: توجه به اصلاح نفس
بخشندگی خدای متعال میفرماید: «وَآَتِ ذَا القُرْبَى حَقَّهُ وَالمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِیرًا إِنَّ المُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُورًا» [اسراء:۲۶-۲۷]. و به خویشاوند حقش را ببخش، و نیز به بینوا و در راه مانده، و هیچگونه تبذیری پیشه مکن. چرا که اهل تبذیر قرین شیاطین هستند، و شیطان نسبت به پروردگارش ناسپاس است. قرآن کریم به اصلاح نفس و دوری از بخل تأکید کرده است؛ اسلام بخل را بیماری فرد و جامعه میداند. واقعیت این است که بخل و مالدوستی جزء سرشت انسانهاست؛ نفس بشری به بخل تمایل دارد و انسان باید تلاش کند با کمک پزشک ماهر و آگاه از خواستههای نفسانی و ظاهر و باطن و احساسات بشری از دست این بیماری کشنده رهایی یابد. سخاوت و بخشندگی با راه انفاق مال برای کارهای پسندیده به دست میآید و اگر بخشندگی در راه خیر نباشد انسان به ریا و خودنمایی دچار میشود. اگر انفاق از روی اجبار یا تعارف باشد باز بیفایده است و اگر برای کارهای ناشایست باشد رذیلت است. فضایل گاهی اوقات در ظاهر امر به پلیدیها شباهت دارند و در بسیاری از اوقات شیطان لباس فضیلت بر آن میپوشاند؛ برخی اسراف و زیادهروی را بخشندگی مینامند و برخی میانهروی را بخل و خساست. این قانون شرع است که معیار فضایل را مشخص میکند و شک و شبهه را از آن میزداید. آموزهای اسلامی حدود فضایل را مشخص کرده است تا با پلیدی آمیخته نشود و جامعه از شر آن سالم بماند. قرآن کریم در تشریح این مسأله میفرماید: «وَآَتِ ذَا القُرْبَى حَقَّهُ وَالمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَلَا تُبَذِّرْ تَبْذِیرًا إِنَّ المُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُورًا» {[اسراء: ۲۶-۲۷]. و به خویشاوند حقش را ببخش، و نیز به بینوا و در راه مانده، و هیچگونه تبذیری پیشه مکن. چرا که اهل تبذیر قرین شیاطین هستند، و شیطان نسبت به پروردگارش ناسپاس است. قرآن دستور داده است که هر حقی به اهل آن داده شود مانند انفاق که برای همسر و پدر و مادر و فرزندان است؛ صلهی رحم و کمک به بینوایان و در راه ماندگان. از زیادهروی در بخشش نهی کرده است و اسرافکاران را برادران شیطان مینامد. زیرا باعث فساد در اموالشان میشوند و شیاطین مفسدان روی زمین هستند. شیاطین کفران نعمت را به اوج خود رساندهاند و اسرافکاران نیز کفر نعمت میکنند. فرد شاکر مالش را در راهی که برای آن خلق شده است صرف میکند اما کافر در راه خلاف آن. سپس قرآن بهترین روش انفاق را برای ما به ترسیم میکند؛ روشی که بین اسراف و بخل قرار دارد: «وَلَا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَهً إِلَى عُنُقِکَ وَلَا تَبْسُطْهَا کُلَّ البَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا» [اسراء:۲۹]. و دستت را [از شدت بخل] بر گردنت مبند، و نیز بسیار گشادهاش مدار که ملامت زده و حسرت زده بنشینی. این راه درستی است که خردمندان باید در انفاق مال طی کنند؛ میانهروی بدون افراط و تفریط؛ اعتدال بدون اسراف و بخل. خدای متعال در این باره میفرماید: «وَالَّذِینَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَلَمْ یَقْتُرُوا وَکَانَ بَیْنَ ذَلِکَ قَوَامًا»[فرقان: ۶۷]. و کسانی که چون انفاق کنند، اسراف نمیکنند و بخل نمیورزند و در میان این دو اعتدالی هست. این همان پلی است که اسلام برای رهایی از بخل و اسراف ساخته است و باعث میشود از سرزنش ناشی از بخل و حسرت اسراف در امان باشد. اسلام مصالح کلان بشر را مراعات کرده است و از او میخواهد مالش را انفاق کند و در این راستا مصلح صاحب مال را مراعات کرده است؛ زیرا مال یکی از مهمترین فاکتورهای اصلاح جامعه است و از آدمی میخواهد آیندهی خود و نسل و نزدیکانش را مراعات کند. مردی نزد رسول خدا آمد و به او گفت میخواهد تمام مالش را در راه خدا صدقه دهد. رسول خدا او را از این کار باز داشت و پیشنهاد کرد یک سوم مالش را صدقه دهد و او هم پذیرفت. آنگاه فرمود: یک سوم مالت را بده که یک سوم هم زیاد است. میانهروی در انقاق و هزینههای زندگی با بخشندگی منافات ندارد؛ مخالف سخاوت و کرم نیست و با احسان و نیکوکاری هم تضاد ندارد و به بخل و خساست شبیه نیست. میانهروی ذخیره کردن بخشی از مال است که فعلا محلی برای هزینه کردن ندارد و باید در وقت مقضتی مورد استفاده قرار گیرد. معلوم است که سخاوت و بخشندگی یعنی انفاق مال در کارهای پسندیده و اسراف یعنی انقاق مال در راه خلاف آن. بخل یعنی عدم انفاق مال در جایی که باید انفاق شود. مانند کسی که زکات نمیدهد یا بر خود و خانوادهاش سخت میگیرد؛ صلهی رحم را به جا نمیآورد و نیکی و بخشش را از بینوایان و فقرا و ایتام دریغ میکند. در راههای خیر مانند ساختن مدرسه و درمانگاه و کارخانه و دیگر کارها که سود مادی و معنوی آن به زندگی بشری باز میگردد دست بسته است. بخل یک آفت اجتماعی خطرناک و یک صفت ناپسند است؛ رسول خدا با بیان زیان بخل از آن برحذر داشته است: “إیاکم والشح فإنه أهلک من کان قبلکم حملهم على أن سفکوا دماءهم واستحلوا محارمهم” [رواه مسلم (۲۵۸۱)]. از بخل دوری کنید که پیش از شما را هلاک کرد و باعث شد خون همدیگر را بریزند و محارم یکدیگر را هتک کنند. این تصویری گویا از زیانهای بخل است که باعث کشتار و خونریزی و هتک حرمتها و تجاوز و تاراج اموال مردم شده است. قرآن کریم در یک عبارت جامع این مسأله را تبیین کرده است: «وَأَنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَهِ وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللهَ یُحِبُّ المُحْسِنِینَ» [بقره: ۱۹۵]. و در راه خدا هزینه کنید و خودتان را به دستان خویش به کام هلاکت نیندازید، و نیکی کنید که خداوند نیکوکاران را دوست دارد. انفاق در راه خدا روشی برای مصرف مال در راههای مختلف خیر است و خودداری از انفاق مال مصالح امت را نابود میکند و حیاتش را در معرض خطر قرار میدهد. زیرا باعث میشود فقرا کینهی ثروتمندان را به دل گیرند و بر مال و جان آنان تعدی کنند. این آیهی کریمه وقتی به انفاق تشویق میکند و از زیانهای ناشی از بخل برحذر میدارد، به احسان و نیکی در انفاق هم دستور میدهد؛ احسان در اینجا یعنی مراقبت خدا در بخشش مال
اسلوب دعا در نزد پیامبران
هیچکس به اندازهی پیامبران در شناخت خداوند عالم و دانا نبوده و هیچ بندهای به اندازهی انبیاء، خدای متعال را به خوبی نشناخته است! هرچند که شناخت کامل خداوند در حد هیچ انسانی نیست و هیچ کس نمی تواند «حق قدره» او را بشناسد، اما در این میان داناترین به صفات و اسماء خدای متعال، پیامبران بوده اند. شواهد قرآنی زیادی برای این ادعا وجود دارد؛ آن جا که حضرت یونس بعد از سرپیچی از فرمان خداوند، بلافاصله فهمید که تنها راه فلاح و نجات اش از شکم نهنگ و به دست آوردن بخشایش خداوند، پناه آوردن به ذکر است، پس شروع به ذکر کردن کرد تا نجات یافت! «فَلَوْلَا أَنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلَىٰ یَوْمِ یُبْعَثُونَ» «و اگر او از ذکر گویان و تسبیح کنندگان نمی بود(هم قبل از گرفتار شدن در شکم نهنگ و هم در هنگام مصیبت)، تا روز قیامت همانگونه در شکم نهنگ باقی میماند» صافات /۱۴۳_۱۴۴ آن جا که حضرت زکریا دانست که با وجود نبودن اسباب، باید به مسبب الاسباب پناه ببرد و با وجود پیری خود و عقیمی همسرش و با وجود دانستن محال بودن خواسته اش، باز هم دعا کرد زیرا می دانست که او دارد از کسی، چیزی را طلب می کند که برای او «کن فیکون» است. «قَالَ کَذَٰلِکَ قَالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٞ وَقَدۡ خَلَقۡتُکَ مِن قَبۡلُ وَلَمۡ تَکُ شَیۡـٔٗا»«امّا پروردگارت فرمود: انجام این کار بسیار بر من آسان است، (زیرا) پیش از این هم من تو را به همین شکل، در حالى که چیزى نبودى آفریدم.» مریم/۹ و آن جا که خدای متعال سلیمان نبی را امتحان می کند و او دچار اشتباه می شود، در واکنش به این اشتباه ببینیم که حضرت سلیمان چه می گوید: «قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَهَبْ لِی مُلْکًا لَّا یَنبَغِی لِأَحَدٍ مِّن بَعْدِی ۖ إِنَّکَ أَنتَ الْوَهَّابُ»«پروردگارا من را ببخش و ملک و سامانی را به من ببخش که هیچ کس دیگری بعد از من شایسته ی برخورداری از آن نباشد، چرا که تو بسیار بخشاینده و عطاکننده هستی»ص/۳۵ می گوید: پروردگارا من را ببخش، ابتدا توبه می کند اما در این جا توقف نمی کند! نمی گوید خدایا تو فقط من را ببخش همین کافی است، زیرا می داند که از مالک زمین و آسمان، از خزانه دار ملک و نعمت، باید چیزی در شأن و درخور طلب کرد پس بلافاصله می گوید: و ملکی را به من عطا کن که بعد از من به هیچ یک از بندگان دیگرت عطا نکنی! فقط این نحوهی دعا کردن را ببینید. و خداوند هم دعایش را مستجاب می کند و به او آن چنان می بخشد که راضی شود! این، اسلوب دعا در نزد پیامبران است. ناامید نشدن (یونس علیه السلام حتی با وجود رسیدن به آخر خط و در یک قدمی هلاک شدن و آن تنگی و تاریکی شکم نهنگ، ناامید نشد/سلیمان نبی با وجود ارتکاب خطا ناامید نشد و از فضل و کرم بی کران خداوند، بیش از اندازه اش را طلب کرد!)، اصرار بر دعا (خدا می داند حضرت زکریا چندین سال دعای طلب فرزند را کرده است که در آن زمان، زمان استجابت اش فرا رسیده است) ، دانستن راه حل در زمان بحران(چاره اندیشی یونس در شکم نهنگ)، بلند پروازی و زیاده طلبی از خزانه دار آسمان ها و زمین(سلیمان نبی و بلند پروازی و زیاد طلبی اش که حتی مورد مدح و ستایش خدای متعال هم قرار گرفته و مستجاب شده است)! این گونه است که خداوند در وصف انبیاء برگزیده اش می فرماید: «وَإِنَّهُمْ عِندَنَا لَمِنَ ٱلْمُصْطَفَیْنَ ٱلْأَخْیَارِ» فهم درست خداوند، در پیروی از خط مشی و نحوهی زندگی پیامبران است، کسانی که شایسته است که یک مؤمن، آنها را در هر زمینه اسوه و الگوی زندگی خود قرار دهند.
قلب سالم
{..إِلَّا مَنۡ أَتَى ٱللَّهَ بِقَلۡبࣲ سَلِیمࣲ }❤️ قلب سالم آن است که از هر گونه شرک ورزی به هر صورتی پاک مانده باشد. و در عبودیت الله و ایمان، اراده، محبت، توکل، انابت، خشوع، خوف و رجاء به او خالص و بی شائبه باشد. کردار خویش را برای الله خالص بگرداند، اگر دوستی یا دشمنی می ورزد، دوستی و دشمنی او برای خوشنودی الله باشد. و اگر میبخشد و یا از بخشش خودداری میکند، در راستای رضایت الله آنها را انجام دهد. این زمانی او را کفایت میکند که از تسلیم و تحکیم غیر رسول الله ﷺ خودداری کند، و با اراده و قوت قلب عزم خود را برای اقتداء به رسول الله ﷺ و اهتداء به هدایت او در کردار و گفتار جزم کند. و در عقاید که احوال قلب و در گفتار که گزارش ما فی الضمیر است، از تبعیت غیر صاحب رسالت اجتناب نماید. همچنین در ایمان و اراده و محبت و دشمنی و توابع آن ها و اعمال و کردار اعضا از دنباله روی از غیر رسول الله ﷺ دوری گزیند. بر تمامی موارد مهم و غیر مهم زندگی رهنمودهای پیامبر ﷺ را حاکم بگرداند، و هیچ باور و کردار و گفتاری به جز آنچه ایشان راهنمای آن بوده، را نپذیرد و انجام ندهد.
اخلاق در قرآن | حسد
بسم الله الرّحمن الرّحیم اللّهم صل علی سیّدنا محمّد و علی آل سیّدنا محمّد وصحبه و سلم تسلیماً ۱️⃣ حسد: «حسد» در اصل به معنى پوست است [۱] و در اصطلاح، حالتى در قلب است که زوال نعمت از کسى یا نرسیدن خیر به او آرزو شود؛ [۲] خواه همراه با آرزوى رسیدن آن نعمت به شخص حاسد باشد یا نباشد [۳]. درباره نامگذارى حسد براى این مفهوم گفته شده است که حسد همانند کنهاى که پوست را سوراخ کرده و از خون مىمکد، قلب آدمى را مىشکافد و تهى مىکند [۴]. حسد به معناى آرزوىِ نابودی نعمتها و داشتههاى دیگران و خواستن نعمت فقط برای خود است [۵]. وجود این خصلت در شخص گاه با تلاش براى نابودى داشتههای دیگران همراه میشود [۶]. حسادت در بالاترین مراتب خود، باعث رنج بردن شخص از نیکبختى دیگران میشود [۷]. همه ملتها حسد را نکوهیدهاند [۸] و همین دلیلی قوی بر ضد فطرت بودن آن است و در دوره جاهلیت نیز آن را یکى از صفات ناپسند مىشمردند [۹]. واژه حسد ۵ بار در قرآن به کار رفته است (بقره/۱۰۹؛ نساء/۵۴؛ فتح/۱۵ و فلق/۵ (دوبار)). ◾️ {ودَّ کَثیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إیمانِکُمْ کُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ} (بقره/۱۰۹) ◽️«بسیارى از اهل کتاب با آنکه حقیقت بر آنها آشکار شده، از روى حسد، دوست دارند شما را پس از ایمان آوردنتان به کفر بازگردانند. عفو کنید و گذشت کنید، تا خدا فرمانش را بیاورد، که او بر هر کارى تواناست.» در این آیه عظیم یادآور میشود که اهل کتاب خواهان نابودی ایمان مسلمانان هستند و برای این نابودی نهایت تلاش خود را نموده و مینمایند. نکته مهم اینجاست که این حسادت با وجود علم به حقیقت اسلام میباشد و همین، نشانه کینه و دشمنی عظیم آنها با مسلمان است و نشان از آن دارد که حسد، از عوامل انکار حق و عاملى براى مبارزه با ایمان و حق و حقیقت است. نکته مهم دیگر این است که الله متعال مسلمانان را به عفو و گذشت در مقابل این رذیله دعوت مینماید. یکی از طرحهای پلید اهل کتاب از اوایل اسلام تا فتح اندلس و تا به امروز ترویج الحاد و فساد در میان مسلمانان و شبههسازی و شبههپراکنی درباره قرآن و سنت و… است که امروزه با وجود فضای مجازی در کانالها و سایتها و شبکههای ماهوارهای و… توسط بردههای فکری آنها در بلاد اسلامی ترویج میشود. ◾️{أ لَمْ تَرَ إِلىَ الَّذِینَ أُوتُواْ نَصِیبًا مِّنَ الْکِتَابِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّغُوتِ وَ یَقُولُونَ لِلَّذِینَ کَفَرُواْ هَؤُلَاءِ أَهْدَى مِنَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ سَبِیلاً (۵۱) … أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظیماً (۵۴) (النساء) ◽️«آیا به کسانى که بهرهاى اندک از [دانش] کتاب [تورات و انجیل] به آنان داده شده ننگریستى که به هر معبودى غیر خدا، و هر طغیان گرى ایمان مىآورند؟! و درباره کسانى که کافر شدهاند، مىگویند: آنان از کسانى که ایمان [به قرآن و پیامبر] آوردهاند، راه یافتهترند. (۵۱) … یا بر مردم به خاطر نعمتى که خدا از فضل خویش به آنان ارزانى داشته حسد مىبرند؟ در حالى که ما به خاندان ابراهیم کتاب و حکمت دادیم و فرمانروایى بزرگ ارزانى داشتیم.» (۵۴) در اینجا نیز همسویى اهل کتاب (یهود) با کافران و تصدیق عقاید آنان، برخاسته از حسادتشان به پیامبر (صلی الله علیه وسلم) و مسلمانان نشان داده شده است. ◾️{قلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ (۱) … وَ مِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ (۵)} (الفلق) ◽️ «بگو: پناه مىبرم به پروردگار سپیده صبح. (۱) و از شرّ حسود وقتى که حسودى مىکند.» (۵) پناهبردن به الله متعال از شرّ حسادت حسودان، سفارش الهى به پیامبر (صلی الله علیه و سلم) به صورت خاص و مومنان به صورت عام است. حسادت، مایه روىآوردن انسان به شرّآفرینى بر ضدّ دیگران است و تنها راه علاج آن، پناهبردن به الله متعال و توحید و ایمان خالص به او (الله متعال) است. نتیجهای که عیان است، حسادت منتهی به شر است و یک رذیله اخلاقی است که اگر درمان نشود جهانی را نابود خواهد نمود. اتوجه به مفهوم و معنی «حسد» آیات زیادی داریم که مفهوم «حسد» را میرساند (در تفسیر و مفاهیم مربوط به آیات در کنار ریشه اصلی و مشتقات کلمه، مفهوم و مفاهیم عبارت و آیات نیز وجود دارد). مثال ۱: حسادت برادران حضرت یوسف و نفرت شدید آنان از او، در واکنش به محبت بیش از اندازه حضرت یعقوب به وی و تأکید قرآن بر شیطانیبودن این رفتار نیز از آیه هشتم سوره یوسف دریافت میشود: ◾️{لقَدْ کاَنَ فىِ یُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ ءَایَاتٌ لِّلسَّائلِینَ (۷) إِذْ قَالُواْ لَیُوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلىَ أَبِینَا مِنَّا وَ نحَْنُ عُصْبَهٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِى ضَلَالٍ مُّبِینٍ (۸) اقْتُلُواْ یُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا یخَْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبِیکُمْ وَ تَکُونُواْ مِن بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِینَ (۹)} (یوسف) ◽️«در داستان یوسف و برادرانش براى آنان که از آن پرسیدهاند عبرتهاست. (۷) آن گاه که گفتند: یوسف و برادرش نزد پدرمان محبوبتر از ما هستند، حال آنکه ما خود گروهى نیرومندیم. پدرمان در گمراهى آشکارى است. (۸) یوسف را بکشید، یا در سرزمینى دیگرش بیندازید تا پدر خاص شما گردد و از آن پس مردمى شایسته به شمار آیید. (۹)» مثال ۲: غمگین شدن از خوشی دیگری و شاد شدن از بدبختی او، که آیه ۱۲۰ سوره آل عمران حاکی از آن است، با مفهوم حسد ملازمت دارد: ◾️{إن تمَْسَسْکُمْ حَسَنَهٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِن تُصِبْکُمْ سَیِّئَهٌ یَفْرَحُواْ بِهَا وَ إِن تَصْبرُِواْ وَ تَتَّقُواْ لَا یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیًْا إِنَّ اللَّهَ بِمَا یَعْمَلُونَ محُِیطٌ} (آلعمران/۱۲۰) ◽️«اگر خیرى به شما رسد اندوهگین شوند و اگر به مصیبتى گرفتار آیید شادمان گردند. اگر شکیبایى ورزید و پرهیزگارى کنید از مکرشان به شما زیانى نرسد که خدا بر هر کارى که مىکنند احاطه دارد.» حال با توجه به ریشه و مشتقات «حسد» و مفاهیم عبارات و موضوعات و آیات در سورهها و کل قرآن چند مورد از آثار حسد را میآوریم. آثار حسد: ۱. اختلاف در دین: (بقره/۲۱۳)؛ (آلعمران/۱۹). ۲. اعراض از ایمان به محمّد (صلى الله علیه و سلم): (نساء/۵۴ و ۵۵) ۳. انکار حق: (بقره/۱۰۹) ۴.
حق قرآن
پدیدهای مانند قرآن کریم ندیدهام که از یک سو، میان امت سخت بدان عنایت شود و از سوی دیگر، کاملاً اهمال و زیر پانهاده شود. خداوند قرآن کریم را کتاب محکم، نظام فراگیر، قوام کار دین و دنیا قرار داده است: «لا یأتیه الباطل من بین یدیه ولا من خلفه تنزیل من حکیم حمید» فصلت: ۴۲ (هیچ گونه باطلی از هیچ جهتی و نظری متوجه قرآن نمیگردد. قرآن فروفرستاده ی پروردگار فرزانهی ستوده است) معتقدم که مهمترین مسؤولیت امت اسلام در قبال قرآن کریم سه مورد است: نخست، بسیار تلاوت کردن آن، تعبد با قرائت آن و تقرب به پیشگاه خداوند متعال به وسیلهی آن. دوم، قرار دادن آن در جایگاه منبع احکام دین؛ باید همه چیز از قرآن برگرفته و از آن استنباط شود. از چشمهی زلال آن سیراب؛ و آموختنیها از آن فرا گرفته شوند. سوم، قرار دادن آن در جایگاه بنیان و پایهی احکام دنیا! باید در همه چیز از قرآن و مواد حکیمانهاش کمک گرفته و در زندگی به اجرا گذاشته شود. اینها مهمترین مقاصد و اهداف کتابی ست، که خداوند آن را فرو فرستاده و پیامبرش را مأمور به ابلاغ آن کرده است. آن را پس از پیامبر واعظ، پنددهنده، داور عادل و میزان سنجش میان ما قرار داده است. سلف صالح آن مقاصد را دریافتندو در پی تحقق آنها برآمدند و در پی آن به وظیفهی خویش عمل کردند. گروهی قرآن را سه روزه ختم میکردند؛ گروهی هفت روزه؛ و عدهای کمتر یا بیشتر. اگر یکی از آنان به علت گرفتاری نمیتوانست ورد قرآنی خویش را بخواند، به قرآن نگاه میکرد؛ و بعضی از آیات را میخواند و میگفت: تا از جمله کسانی نباشم، که قرآن را رها کردهاند. قرآن بهار دلها و ورد عبادتشان بود و در طول شبانه روز آن را تلاوت میکردند. خداوند از خلیفهی سوم خشنود باد! که هنگام محاصرهی خانهاش، در حالی که شمشیر را بر گردنش نهاده بودند، از قرآن جدا نشد: تمنی کتاب الله أول لیله وآخره لاقى حمام المقادر (سر شب کتاب خدا را آرزو کرد؛ و در آخر شب با کبوتر تقدیر دیدار کرد) خداند او را رحمت کند، که در رثای اش بهتر از این گفتار نیست: ضحوا بأشمط عنوان السجود به یقطع اللیل تسبیحا و قرآنا (نمودگار فروتنی و سجود، که شب را با تسبیح و قرآن سپری میکرد، با موهای سپید و سیاهش قربانی کردند) چون به سیره و سرگذشت آنان بنگرید، یکی را هم نمی بینیدکه کتاب خدا را فرو نهاده؛ یا تلاوت آن را به مدت یک هفته به فراموشی سپرده باشد چه برسد به یک ماه کامل، یا سالیان سال. نمیخواهم بحث را به درازا بکشانم؛ به کتابهای شرح حال مراجعه کنم؛ و از نور صفحات کتابهای تاریخ و سیره پرتوی برگیرم. سلف صالح در استنباط احکام، قرآن را نخستین منبع میدانستند. به راستی اگر کتاب خدا منبع نخست نباشد، پس چه چیزی میتواند منبع نخست باشد؟ شما میبینید که پیامبر برگزیده (صلی الله علیه و سلم) هنگام فرستادن معاذ به یمن از وی پرسید: بر پایهی چه چیزی داوری میکنی؟ گفت: بر اساس کتاب خدا، سپس سنت مطهر رسول خدا. می دانید که عمر (رض) به بسیاری از اصحاب بزرگوار هشدار میداد، مبادا با مسلمانان از حکایات، احادیث و وقایع سخن بگویند؛ در حالی که آنان هنوز دانش قرآن را حاصل نکردهاند. به آنان توصیه میکرد، که حلال و حرام قرآن را به مردم بیاموزند. هم چنین می دانید که امامان نخستین، تابعان و تبع تابعان، مثل سعید بن مسیب اجازه نمیدادند فتاوای آنان به صورت نوشته مدون گردد، تا مبادا مردم از کتاب خدا برگردند؛ و به این نوشتهها روی آورند. سعید بن مسیب، نوشتهای از فتواهایش را که در دست کسی بود برگرفت و آن را پاره کرد و گفت: سخن مرا میگیری و کلام خدا را رها میکنی؟ سپس میروی و می گویی: سعید چنین گفت، یا سعید چنان گفت! خود را به کتاب خدا و سنت رسول خدا (صلی الله علیه و سلم) ملزم کنید. آیا نمیبینید که ایشان و دیگر سلف صالح کتاب خدا را اصل همهی اصول قرار میدادند و دین و احکام آن را از آن استنباط میکردند؟ آنان در امور دنیا جز مطابق قرآن عمل نمیکردند و تسلیم بی چون و چرای آن بودند. حقوق را از آن میآموختند؛ حدود را بر پایهی آن برپا میکردند؛ احکام را طبق آن به اجرا در میآورند؛ و اوامر را بر پایهی آن صادر میکردند. هرگز به الغا، تعطیل، تعلیل و تأویل قرآن راضی نمیشدند. آن روز که اسلام باطراوت بود؛ میوههای دین چیده میشد؛ و مردم از آن بهره میبردند.-آن روزگار- مسلمانان حکمت وجود قرآن را در میان خویش میدانستند؛ و چنانکه صاحب و پیام آور، قرآن را به آنان آموزش داده بود، عمل میکردند: «کتاب أنزلناه إلیک مبارک لیدبروا آیاته و لیتذکر أولوا الألباب» ص: ۲۹ (کتاب پرخیر و برکتی ست، که آن را برای تو فرود آوردهایم، تا دربارهی آیههایش بیندیشند؛ و خردمندان پند گیرند) سپس آن دولت و صولت جایگاه قرآن در اندیشه و خرد مردم کمرنگ شد؛ و در زبان و عقل مردم گنگی و کج فهمی شایع شد، تا جایی که این کتاب در سمت و سویی و مردم در جهت دیگر قرار گرفتند؛ و فاصلهی آن دو به اندازهی فاصلهی مشرق و مغرب شد: سارت مشرقا و سرت مغربا شتان بین مشرق و مغرب (او به شرق رفت؛ و من به غرب، چه قدر فاصله است میان شرق و غرب) تعبد به تلاوت قرآن در طول شبانه روز؛ تعداد اندکی از ما به آن عنایت میورزند و بدان عمل میکنند؛ اما بقیهی پرهیزگاران، هرکس روشی را برای خود پدید آورد و پیرانشان برای آنان اوراد، وظایف و دعاهایی را مقرر کردندکه به ترک کتاب خدا منجر شد. آن اوراد جای کتاب خدا را گرفت و در عبادت بارها به تکرار آنها پرداختند. بدیهی ست ما اوراد صحیح را رد نمیکنیم و حرام نمیدانیم و مانع اوراد و دعاهایی که مخالف شریعت نباشد، نمیشویم؛ اما می گوییم: کتاب خدا مقدم است. اول برای خودتان بخشی از








