رابطهی کُشتار و فساد در پرتو قرآن
«تکلیف» و «حق» اگر بر یک رابطهی انسانی مترتب شوند، بسان دو روی سکّه یا دو کفهی ترازو، قرینهی همدیگر خواهند بود[۱]؛ یعنی تکلیفِ «الف» نسبت به «ب» معادل حقِّ «ب» نسبت به «الف» است و بالعکس؛ در پیرو این گزاره، میتوان گفت که انسانها با آغاز خلقتشان در رابطه با همنوعانشان واجدِ حقوقی میگردند […]
«تکلیف» و «حق» اگر بر یک رابطهی انسانی مترتب شوند، بسان دو روی سکّه یا دو کفهی ترازو، قرینهی همدیگر خواهند بود[۱]؛ یعنی تکلیفِ «الف» نسبت به «ب» معادل حقِّ «ب» نسبت به «الف» است و بالعکس؛ در پیرو این گزاره، میتوان گفت که انسانها با آغاز خلقتشان در رابطه با همنوعانشان واجدِ حقوقی میگردند که آفریدگار در بدو آفرینش، بصورت طبیعی آن حقوق را برایشان قائل شده و بعضاً بصورت تشریعی آنها را به رسمیت شناخته است. به علاوه میتوان گفت هرچیزی که برای چیزی به وجود آمده باشد، منشأ حق است و برخلاف تلقی برخی از دینداران، چنان نیست که در منطقِ الهی، انسان موجودی ذیحق نباشد و صرفاً مُکلّف باشد، بلکه این دو قرینهی یکدیگرند؛ یعنی رعایتِ حقوق «ب» توسط شخص «الف»، یک تکلیف شرعی در راستای محترم شمردنِ تصمیم و ارادهی آفریدگار است. از جمله حقوقی که بشر با آغاز خلقت، مستحقِ برخورداری از آنها میگردد میتوان به «حق برابری ارزشی با همنوعان»، «حق امنیّت جانی و مالی»، «حق آزادی»، «حق عدالت»، «حق تکریم و گرامیداشت» و…اشاره کرد که در این نوشتار، به بررسی ارتباطِ «کُشتار و خونریزی»(بعنوان یکی از عواملِ جدّی نقضِ حقوق) با «فساد و تباهی» در پرتو کلام خدا و پیامآورش(ص) پرداخته شده است.
طبق آیات شریفهی قرآن کریم، خونریزی(سفک دماء) مصداق بارز «فساد» است و فساد نیز با رسالتِ بشر بر روی زمین، مغایرت دارد. آنگاه که خداوند خطاب به فرشتگان فرمود قصد دارم جانشینی برای خود روی زمین بگمارم، فرشتگان پرسیدند:
«أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَ یَسْفِکُ الدِّمَاء»(بقره:۳۰)
ترجمه: «آیا در آن(زمین) کسى را میگمارى که در آن فساد انگیزد و خونریزی کند؟»
یعنی خونریزی که تبلور آشکار فساد است، منافیِ رسالتِ بشر بر روی زمین است. قرآن کریم در جایی دیگر، «فساد و دنبالهروانِ فساد» را منفورِ درگاه حضرت باریتعالی میخواند و میفرماید:
«و لا تَبْغِ الْفَسادَ فِی الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدینَ»(قصص:۷۷)
ترجمه: «در زمین، فساد را تعقیب و جستجو مکن که خداوند، اهلفساد را دوست ندارد.»
همچنین در آیهی ۶۰ سورهی بقره که به نهی از ارتکابِ فساد اشاره دارد، آمده:
«لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ»(بقره:۶۰)
ترجمه: «در روى زمین فساد و آشوب نکنید.»
«تعثوا» از مادهی «عثى» به معنى تولید فساد کردن است و ذکر کلمهی «مفسدین» بعد از تعبیر «لا تعثوا» به عنوان تاکید مىباشد؛ کُشتار و خونریزی و ایجاد ناامنی در جامعه را نیز میتوان مصداقی از فساد انگاشت.
در آیهای دیگر «قتل و کشتار»، تلویحاً به «فساد» پیوند خورده و خدای متعال در آن، دگرکُشی را در طراز نسلکُشی قرار داده و میفرماید:
«مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمیعاً»(مائده:۱۴)
ترجمه: «هرکس انسانى را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روى زمین بکشد، چنان است که گویى همه انسانها را کشته است.»
در جای دیگری از قرآن کریم، خداوند سرای باقی و نیکبختیِ اخروی را برای کسانی در نظر گرفته است که از غرور و تکبّر و دریچههای فسادآلود(از جمله خونریزی) پرهیز میکنند:
«تِلْکَ الدَّارُ الآخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الأرْضِ وَلَا فَسَادًا»(قصص:۸۳)
ترجمه: «آن سرای آخرت را تنها نصیب کسانی مینماییم که در زمین خواهانِ تکبر و برتری و فساد و تباهی نیستند.»
یکی از ویژگیهای اهلفساد، احساس نکردنِ ابتلایشان به فساد و انکار این ابتلا از یکسو و ادعایِ اصلاحگری از سوی دیگر است:
«وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَکِن لاَّ یَشْعُرُونَ»(بقره: ۱۱ و ۱۲)
ترجمه: «هنگامی که بدیشان گفته شود در زمین فساد و تباهی نکنید، گویند: (ما فسادکننده نیستیم بلکه) بیتردید ما اصلاحگر هستیم؛ (اما شما) بدانید که آنها فسادکار هستند ولی نمیفهمند و آن را احساس نمیکنند.»
با توجّه به این آیه میتوان دریافت که «فساد» در برابر «اصلاح» قرار دارد. همچنانکه از آیهی ۵۶ سورهی اعراف نیز چنین استنباطی میتوان داشت:
«وَلاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا»(اعراف:۵۶)
ترجمه: «در زمین بعد از اصلاح آن، فساد و تباهی نکنید.»
امام راغب اصفهانی میگوید «صُلح» در موارد زیادى مخصوص «از بین رفتنِ نفرت و کینه از میان مردم» است. آنچنانکه گفته شده «اصطلحوا و تصالحوا» یعنی «صلح کردند و کینه از میانشان رفت.» فلذا صُلح، زمینهساز امنیت است و در سایهی امنیت است که رشد و توسعه و آبادانی صورت میپذیرد. رشد و توسعه و آبادانی جامعه و کشور، به تصریح قرآن کریم، یکی از غایتهای خلقتِ بشر است؛ آندم که خداوند به حضرت صالح فرمود خطاب به قومش بگوید که خدا را عبادت کنند و به استغفار بپردازند و آباد کردن زمین را به عنوان یک تکلیفِ همسو با فلسفهی خلقت، در دستور کار خود قرار دهند:
«یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ هُوَ أَنشَأَکُم مِّنَ الأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیهَا»(هود:۶۱)
ترجمه: «خدا را بپرستید که معبودی جز او برای شما وجود ندارد؛ اوست که شما را از زمین آفریده و آبادانی آن را به شما واگذار نموده است.»
واژهی «استعمار» و «اعمار» در لغت عرب به معنای تفویض آباد کردنِ زمین به دیگری است و به گفتهی امام راغب اصفهانی، نقطه مقابل آن، تخریب و ویران کردن است. یعنی خداوند زمین را با منابعش در اختیار آدمیان نهاد تا آنها با تکیه بر استعدادها و ظرفیتهایشان و در پرتو صُلح و همگرایی و آشتی و تعاون، به آبادانی زمین بپردازند و با هم میثاقِ حرکت در مسیری ببندند که منشأ خیر و برکت و سازندگی برای جامعهشان باشد و از رویهها و ابزارها و فرایندهای فسادآلود برحذر بوده واز تخریب و ویرانی و تباهی جامعه و کشورشان اجتناب بورزند.
در آیهی ۸۳ سورهی بقره نیز حکم خداوند مبنی بر ضرورتِ نیکوکاری و مهرورزی به مردم مورد اشاره قرار گرفته و در آیهی بعدی، میثاق پرهیز بندگانش از خونریزی را تداعی میکند:
«وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ لاَ تَسْفِکُونَ دِمَاءکُمْ…»(بقره:۸۴)
«و هنگامی را که از شما پیمان گرفتیم که خون یکدیگر را نریزید…»
ابوهریره(رض) روایت کرده که پیامبر(ص) در جمع یارانش پُرسید: «أَتَدْرُون من الْمُفْلِسُ؟» یعنی آیا میدانید مُفلس چه کسی است؟ گفتند: مُفلس نزد ما کسی است که پول نقد و مال دنیا ندارد. سپس پیامبر(ص) فرمود:
«إِنَّ الْمُفْلِسَ مِنْ أُمَّتِی مَنْ یَأْتِی یَوْمَ الْقیامهِ بِصَلاهٍ وَصِیَامٍ وزَکَاهٍ، ویأْتِی وقَدْ شَتَمَ هذا، وقذَف هذَا وَأَکَلَ مالَ هَذَا، وسفَکَ دَم هذَا، وَضَرَبَ هذا، فیُعْطَى هذَا مِنْ حسَنَاتِهِ، وهَذا مِن حسَنَاتِهِ، فَإِنْ فَنِیَتْ حسناته قَبْلَ أَنْ یقْضِیَ مَا عَلَیْهِ، أُخِذَ مِنْ خَطَایَاهُمْ فَطُرحَتْ علَیْه، ثُمَّ طُرِح فی النَّارِ»(رواه مسلم)
ترجمه: «مُفلس در امّت من، کسی است که در روز قیامت، نماز و روزه و زکات با خود میآورد ولی در کارنامهاش اینها را هم دارد که به یکی دشنام داده، و به یکی تهمت زده، و مال یکی را خورده، و خون کسی را ریخته، و یا کسی را کتک زده، پس نیکیهایش بجای بدیهایی که در حق دیگران کرده، به آنها داده میشود و اگر پیش از تسویه شدنِ حقوق دیگران، نیکیهای او تمام شد، از خطای مظلومانش به خطاهای او اضافه میگردد و سپس در آتش افکنده میشود.»
پیامبر گرامی(ص) در حدیث دیگری، پیروانش را به دوری از شُح(بُخل همراه با حرص) توصیه میکند و نیز «خونریزی» را حرام اعلام نموده و دوری از زمینههایش(نظیر شُح) را مورد تاکید قرار داده و میفرماید:
«واتَّقُوا الشُّحَّ، فَإِنَّ الشُّحَّ أَهْلَکَ منْ کانَ قَبْلَکُمْ، حَمَلَهُم على أَن سَفَکُوا دِمَاءَهم واستحَلُّوا مَحَارِمَهُم»(رواه مسلم)
ترجمه: «از بُخل و حرص شدید دوری کنید؛ زیرا بخل، امتهای پیش از شما را هلاک کرد و آنها را واداشت که خون همدیگر را بریزند و (این حرام خداوند و سایر)حرامها را حلال کنند.»
پیامبر عظیمالشأن اسلام(ص) همچنین در تعریف و توصیف فردِ مؤمن میفرماید:
«الْمُؤْمِنُ مَنْ أَمِنَهُ النَّاسُ عَلَى دِمَائِهِمْ وَأَمْوَالِهِمْ»(رواه ترمذی)
ترجمه: «مؤمن کسى است که از سوی او، مردم بر جان و مال خود در امان باشند.»
ایشان در فرمایش دیگری، شرط ورود به بهشت را ایمان آوردن، و شرطِ ایمان آوردن را مِهرورزی و بذلِ محبت دانستهاند و سپس برای ایجاد یا تقویتِ محبت نسبت به همدیگر، این راهکار را پیشنهاد میدهند که سلام و روحیهی آشتیطلبی، ترویج و تقویت گردد:
«وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لا تَدْخُلُوا الجَنَّهَ حَتَّى تُؤْمِنُوا، ولا تُؤْمِنُوا حَتَّى تَحَابُّوا، أَوَ لا أَدُلُّکُمْ عَلَى شَیءٍ إِذَا فَعَلْتُمُوه تَحَابَبْتُمْ؟ أَفْشُوا السَّلامَ بینَکم»(رواه مسلم)
ترجمه: «سوگند به کسی که جان من در دست اوست، وارد بهشت نمیشوید تا این که ایمان داشته باشید و ایمان نخواهید داشت تا آنکه همدیگر را دوست داشته باشید؛ آیا شما را راهنمایی کنم به چیزی که اگر انجامش دهید، همدیگر را دوست خواهید داشت؟ سلام و صُلح و آشتی را در میان خود افشا کنید و ترویج دهید.»
لذا داشتن روحیهی صلحجویانه، هم به مثابهی یک ارزش و هم به مثابهی یک روش، مورد پسند متون دینی بوده و ثمرات و برکات فراوانی برای یک جامعه به ارمغان خواهد آورد. این روحیه را باید با رفتار نیکو، ترجمهی عملی نمود؛ آنچنان که قرآن کریم فرمود:
«وَلَا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا وَأَحْسِنْ کَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِی الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ»(قصص:۷۷)
ترجمه: «همانگونه که خداوند به تو بخشش و نیکی نموده، تو نیز (با دیگران) نیکی کن و (در میان ساکنین) روی زمین، فساد و تباهی راه مینداز؛ زیرا خداوند فسادانگیزان را دوست نمیدارد.»
پیامبر(ص) در بیانی دیگر، ترور و کُشتار غافلگیرانه را با ایمان، غیرقابل جمع دانسته و میفرماید:
«الْإِیمَانُ قَیَّدَ الْفَتْکَ لَا یَفْتِکُ مُؤْمِنٌ»(روه ابوداوود)
ترجمه: «ایمان، مانع از حملهی خیانتآمیز و غافلگیرانه است و مؤمن، ترور نمیکند!»
در لسانالعرب «الفتک» یعنی هر شخصی که فردی را بیخبر و از روی غفلت بکشد و نیز به معنای شخصی است که از غفلت فرد دیگری استفاده میکند و او را میکُشد یا مجروح میسازد. در لغتنامهی دهخدا نیز این واژه به معنای، به ناگاه گرفتن، ناگاه کسی را کشتن و یا کشتنِ غافلگیرانهی مقتول است. در فرهنگ نوین نیز «فتک» به حمله برد، یورش برد، به ناحق کُشت و خون ناحق ریخت ترجمه شده است. نهایتاً فتک، یعنی انسان در مکانی پنهان شود، سپس از مخفیگاه خارج گردد و به کسی حمله آورد و او را بیمحابا و بدون ترس به قتل برساند. بنابراین در زبان و ادبیات فعلی عرب، ترور، ترجمهی واژهی فتک است که هرگز با ایمان جمع نمیشود.
به این ترتیب، کسانی که با نام خدا و اسلام و قرآن و سنّت و پیامبر(ص)، اقدام به قتل و ترور و ایجاد ناامنیِ اجتماعی در جامعه میکنند هیچوقت در مسیر صلاح وفلاحِ یک جامعه که مطلوبِ دین است قدم بر نمیدارند و بالعکس در جهت ایجاد فتنه و بدنام کردن دین و ترویج اسلامهراسی و تشدید دینگریزی حرکت میکنند و خرابکاریهایشان برخلاف آنچه میاندیشند، تبعاتِ سنگین و گرانی را در دنیا و آخرت، برایشان رقم خواهد زد.
___________________________________
پی نوشت:
[۱] – البته برخی از متفکران، وجود ملازمه و تقابل میان حق و تکلیف را در همهی موارد قبول ندارند و معتقدند چنین نیست که هرجا حقی باشد، حتماً لازم است تکلیفی نیز در برابر آن وجود داشته باشد. برای نمونه، جان آستین از تکالیفی نام میبرد که در مقابل آنها حقی وجود ندارد؛ مانند تکلیف انسان در برابر خدا، تکلیف انسان در برابر حیوانات.