جستارهای نور
قلب سالم
{..إِلَّا مَنۡ أَتَى ٱللَّهَ بِقَلۡبࣲ سَلِیمࣲ }❤️ قلب سالم آن است که از هر گونه شرک ورزی به هر صورتی پاک مانده باشد. و در عبودیت الله و ایمان، اراده، محبت، توکل، انابت، خشوع، خوف و رجاء به او خالص و بی شائبه باشد. کردار خویش را برای الله خالص بگرداند، اگر دوستی یا دشمنی می ورزد، دوستی و دشمنی او برای خوشنودی الله باشد. و اگر میبخشد و یا از بخشش خودداری میکند، در راستای رضایت الله آنها را انجام دهد. این زمانی او را کفایت میکند که از تسلیم و تحکیم غیر رسول الله ﷺ خودداری کند، و با اراده و قوت قلب عزم خود را برای اقتداء به رسول الله ﷺ و اهتداء به هدایت او در کردار و گفتار جزم کند. و در عقاید که احوال قلب و در گفتار که گزارش ما فی الضمیر است، از تبعیت غیر صاحب رسالت اجتناب نماید. همچنین در ایمان و اراده و محبت و دشمنی و توابع آن ها و اعمال و کردار اعضا از دنباله روی از غیر رسول الله ﷺ دوری گزیند. بر تمامی موارد مهم و غیر مهم زندگی رهنمودهای پیامبر ﷺ را حاکم بگرداند، و هیچ باور و کردار و گفتاری به جز آنچه ایشان راهنمای آن بوده، را نپذیرد و انجام ندهد.
اخلاق در قرآن | حسد
بسم الله الرّحمن الرّحیم اللّهم صل علی سیّدنا محمّد و علی آل سیّدنا محمّد وصحبه و سلم تسلیماً ۱️⃣ حسد: «حسد» در اصل به معنى پوست است [۱] و در اصطلاح، حالتى در قلب است که زوال نعمت از کسى یا نرسیدن خیر به او آرزو شود؛ [۲] خواه همراه با آرزوى رسیدن آن نعمت به شخص حاسد باشد یا نباشد [۳]. درباره نامگذارى حسد براى این مفهوم گفته شده است که حسد همانند کنهاى که پوست را سوراخ کرده و از خون مىمکد، قلب آدمى را مىشکافد و تهى مىکند [۴]. حسد به معناى آرزوىِ نابودی نعمتها و داشتههاى دیگران و خواستن نعمت فقط برای خود است [۵]. وجود این خصلت در شخص گاه با تلاش براى نابودى داشتههای دیگران همراه میشود [۶]. حسادت در بالاترین مراتب خود، باعث رنج بردن شخص از نیکبختى دیگران میشود [۷]. همه ملتها حسد را نکوهیدهاند [۸] و همین دلیلی قوی بر ضد فطرت بودن آن است و در دوره جاهلیت نیز آن را یکى از صفات ناپسند مىشمردند [۹]. واژه حسد ۵ بار در قرآن به کار رفته است (بقره/۱۰۹؛ نساء/۵۴؛ فتح/۱۵ و فلق/۵ (دوبار)). ◾️ {ودَّ کَثیرٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ إیمانِکُمْ کُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ} (بقره/۱۰۹) ◽️«بسیارى از اهل کتاب با آنکه حقیقت بر آنها آشکار شده، از روى حسد، دوست دارند شما را پس از ایمان آوردنتان به کفر بازگردانند. عفو کنید و گذشت کنید، تا خدا فرمانش را بیاورد، که او بر هر کارى تواناست.» در این آیه عظیم یادآور میشود که اهل کتاب خواهان نابودی ایمان مسلمانان هستند و برای این نابودی نهایت تلاش خود را نموده و مینمایند. نکته مهم اینجاست که این حسادت با وجود علم به حقیقت اسلام میباشد و همین، نشانه کینه و دشمنی عظیم آنها با مسلمان است و نشان از آن دارد که حسد، از عوامل انکار حق و عاملى براى مبارزه با ایمان و حق و حقیقت است. نکته مهم دیگر این است که الله متعال مسلمانان را به عفو و گذشت در مقابل این رذیله دعوت مینماید. یکی از طرحهای پلید اهل کتاب از اوایل اسلام تا فتح اندلس و تا به امروز ترویج الحاد و فساد در میان مسلمانان و شبههسازی و شبههپراکنی درباره قرآن و سنت و… است که امروزه با وجود فضای مجازی در کانالها و سایتها و شبکههای ماهوارهای و… توسط بردههای فکری آنها در بلاد اسلامی ترویج میشود. ◾️{أ لَمْ تَرَ إِلىَ الَّذِینَ أُوتُواْ نَصِیبًا مِّنَ الْکِتَابِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّغُوتِ وَ یَقُولُونَ لِلَّذِینَ کَفَرُواْ هَؤُلَاءِ أَهْدَى مِنَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ سَبِیلاً (۵۱) … أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظیماً (۵۴) (النساء) ◽️«آیا به کسانى که بهرهاى اندک از [دانش] کتاب [تورات و انجیل] به آنان داده شده ننگریستى که به هر معبودى غیر خدا، و هر طغیان گرى ایمان مىآورند؟! و درباره کسانى که کافر شدهاند، مىگویند: آنان از کسانى که ایمان [به قرآن و پیامبر] آوردهاند، راه یافتهترند. (۵۱) … یا بر مردم به خاطر نعمتى که خدا از فضل خویش به آنان ارزانى داشته حسد مىبرند؟ در حالى که ما به خاندان ابراهیم کتاب و حکمت دادیم و فرمانروایى بزرگ ارزانى داشتیم.» (۵۴) در اینجا نیز همسویى اهل کتاب (یهود) با کافران و تصدیق عقاید آنان، برخاسته از حسادتشان به پیامبر (صلی الله علیه وسلم) و مسلمانان نشان داده شده است. ◾️{قلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ (۱) … وَ مِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ (۵)} (الفلق) ◽️ «بگو: پناه مىبرم به پروردگار سپیده صبح. (۱) و از شرّ حسود وقتى که حسودى مىکند.» (۵) پناهبردن به الله متعال از شرّ حسادت حسودان، سفارش الهى به پیامبر (صلی الله علیه و سلم) به صورت خاص و مومنان به صورت عام است. حسادت، مایه روىآوردن انسان به شرّآفرینى بر ضدّ دیگران است و تنها راه علاج آن، پناهبردن به الله متعال و توحید و ایمان خالص به او (الله متعال) است. نتیجهای که عیان است، حسادت منتهی به شر است و یک رذیله اخلاقی است که اگر درمان نشود جهانی را نابود خواهد نمود. اتوجه به مفهوم و معنی «حسد» آیات زیادی داریم که مفهوم «حسد» را میرساند (در تفسیر و مفاهیم مربوط به آیات در کنار ریشه اصلی و مشتقات کلمه، مفهوم و مفاهیم عبارت و آیات نیز وجود دارد). مثال ۱: حسادت برادران حضرت یوسف و نفرت شدید آنان از او، در واکنش به محبت بیش از اندازه حضرت یعقوب به وی و تأکید قرآن بر شیطانیبودن این رفتار نیز از آیه هشتم سوره یوسف دریافت میشود: ◾️{لقَدْ کاَنَ فىِ یُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ ءَایَاتٌ لِّلسَّائلِینَ (۷) إِذْ قَالُواْ لَیُوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلىَ أَبِینَا مِنَّا وَ نحَْنُ عُصْبَهٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِى ضَلَالٍ مُّبِینٍ (۸) اقْتُلُواْ یُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا یخَْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبِیکُمْ وَ تَکُونُواْ مِن بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِینَ (۹)} (یوسف) ◽️«در داستان یوسف و برادرانش براى آنان که از آن پرسیدهاند عبرتهاست. (۷) آن گاه که گفتند: یوسف و برادرش نزد پدرمان محبوبتر از ما هستند، حال آنکه ما خود گروهى نیرومندیم. پدرمان در گمراهى آشکارى است. (۸) یوسف را بکشید، یا در سرزمینى دیگرش بیندازید تا پدر خاص شما گردد و از آن پس مردمى شایسته به شمار آیید. (۹)» مثال ۲: غمگین شدن از خوشی دیگری و شاد شدن از بدبختی او، که آیه ۱۲۰ سوره آل عمران حاکی از آن است، با مفهوم حسد ملازمت دارد: ◾️{إن تمَْسَسْکُمْ حَسَنَهٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِن تُصِبْکُمْ سَیِّئَهٌ یَفْرَحُواْ بِهَا وَ إِن تَصْبرُِواْ وَ تَتَّقُواْ لَا یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیًْا إِنَّ اللَّهَ بِمَا یَعْمَلُونَ محُِیطٌ} (آلعمران/۱۲۰) ◽️«اگر خیرى به شما رسد اندوهگین شوند و اگر به مصیبتى گرفتار آیید شادمان گردند. اگر شکیبایى ورزید و پرهیزگارى کنید از مکرشان به شما زیانى نرسد که خدا بر هر کارى که مىکنند احاطه دارد.» حال با توجه به ریشه و مشتقات «حسد» و مفاهیم عبارات و موضوعات و آیات در سورهها و کل قرآن چند مورد از آثار حسد را میآوریم. آثار حسد: ۱. اختلاف در دین: (بقره/۲۱۳)؛ (آلعمران/۱۹). ۲. اعراض از ایمان به محمّد (صلى الله علیه و سلم): (نساء/۵۴ و ۵۵) ۳. انکار حق: (بقره/۱۰۹) ۴.
زندگی در سایه قرآن
زندگی در سایه قرآن یک نعمت است. نعمتی که تا زمانی طعم آن را نچشیده باشی، نمی دانی چیست! نعمتی که موجب افزایش طول عمر انسان شده و آن را تزکیه و پر برکت می نماید. سپاس خداوندی که برای مدتی (زندگی در سایه قرآن) را به من عطا نمود، آنقدر از نعمت آن لذت بردم که هرگز در زندگی ام همسان آن را ندیده بودم. در این مدت از این نعمت الهی بهره بردم و دریافتم که عمر را طولانی و آن را تزکیه و پر برکت می نماید. زندگی می کردم و به پروردگارم گوش دل می سپاردم، آنگاه که به وسیله قرآن با من حرف می زد. آری خداوند عالمیان با من، بنده ی ضعیف و ناتوان خود حرف می زد. به حقیقت که قرآن چه ارزش والایی به زندگی می بخشد؟! چقدر مقام بلند و نیکویی است که پروردگار به انسان عطا می کند؟! آری در سایه قرآن زیستم و اوج گرفتم و از بلندای آسمان، بر این جهالتی که بر زمین موج می زند، نگاه می کردم. به تماشای تعاملات بچه گانه اهالی آن می پرداختم، به تکبر کاذب انسان های جاهل و به دانش های بچه گانه و تفکرات و اندیشه بچه گانه و کار و پیشه ی بچه گانه و… آن ها می نگریستم. همانند مردی که به تماشای بازی بچه ها نشسته و به جنب و جوش و تعاملات بچه گانه و بازی آنان خیره می شود… شگفت زده می شدم. این مردم را چه شده است که در این باتلاق جهالت غرق گشته اند و این ندای بلند و والای خداوند را نمی شنوند؟! ندایی که تنها پاکی و برکت به عمر می بخشد. موجودات از نگاه قرآن: در سایه قرآن زیستم و به این بینش کامل و نیکو و پاکی که در مورد وجود موجودات و هدف و وجود آدمی در کائنات دارد، می اندیشیدم. آنگاه آن را با تفکر و بینش های متفاوت جاهلی که بشریت در مغرب و مشرق در آن غرق گشته اند، مقایسه می نمودم و از خود می پرسیدم: انسان چگونه می تواند در چنین باتلاق گندیده و تاریکِ سرشار از ناامیدی زندگی کند و در همان حال نسبت به بهشت آراسته و پر نعمت و پاکِ قرآن بی اعتنا باشد! در سایه قرآن زیستم و در میان حرکت و جنبش این کائناتی که خداوند آن را آفریده است، دگرپذیری و همزیستی مطلوب و نیکویی را احساس می کردم. سپس می نگریستم و می دیدم که انسان به دلیل منحرف شدن از قوانین عالمیان و جهان هستی، چقدر سرگردان و حیران مانده است. همچنین می دیدم که رقابت و مقابله ای سخت میان طبیعت و سرشت پاک انسان و این راه کج و ویرانی که بدان تحمیل شده است، وجود دارد. آن گاه با خود می گفتم: آه که چه شیطان بدصفتی است که انسان را به آن مسیر نافرجام رهنمود می نماید و به چنین دوزخی می کشاند؟! آه … از حسرت بندگان!! در سایه قرآن زیستم و دریافتم که جهان هستی بسیار بزرگتر از آن چیزی است که ظاهر گشته و با چشم مشاهده می شود. جهانی که برگرفته از غیب و آشکار است، نه اینکه تنها جهانی قابل مشاهده. همچنین شامل دنیا و قیامت است، نه اینکه تنها دنیا باشد. زندگی آدمی در میان این گدار وسیع شکل گرفته است و مرگ پایان کاروان نیست، بلکه مرحله ای از مراحل این سفر طولانیست و آنچه که آدمی در دنیا آن را کسب می نماید، تمام سهم او نیست، بلکه بخش بسیار اندکی از سهم اوست و آنچه که در این دنیا از دست می دهد، در آن دنیا دیگر از بین رفتنی نیست. دیگر ظلم و ستم و حق پایمال کردن و نابودی و به تاراج بردن دیگران وجود ندارد. همچنین مرحله ای را که در این دنیا طی می کند: سفری است از موجودی زنده و آباد و جهانی دوست داشتنی و مهربان. موجودی که دارای احساس و روح بوده و به پروردگارش روی آورده است، همانند انسان مؤمنی که با خشوع به پروردگارش روی می آورد: ﴿وَلِلَّهِۤ یَسۡجُدُۤ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ طَوۡعٗا وَکَرۡهٗا وَظِلَٰلُهُم بِٱلۡغُدُوِّ وَٱلۡأٓصَالِ﴾ [الرعد:۱۵] یعنی: «آنچه در آسمان ها و زمین است –خواه ناخواه- خدای را سجده می برد (و در برابر عظمت او سر تسلیم و تکریم فرود می آورد)، همچنین سایه های آن ها (که همچون خود آن ها از نظم و نظام دقیق و فرمانبرداری شگفت برخوردارند) بامدادان و شامگاهان در مقابلش به سجده می افتند (و پیوسته در برابر اراده ی باری کرنش می برند)». آه که چه خوشی و آرامش و اطمینانی است این باور و نگرش زیبا و نیکویی که به دل ها می بخشد. در سایه قرآن زیستم و دانستم که آدمی، شریفتر از آن است که تا حالا بشر از قدیم و جدید پنداشته است. انسان روحی دمیده از جانب خداوند است و بدین خاطر از سایر جانداران متمایز گشته است: ﴿فَإِذَا سَوَّیۡتُهُۥ وَنَفَخۡتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُواْ لَهُۥ سَٰجِدِینَ﴾ [الحجر:۲۹] یعنی: «پس آن گاه که او را آراسته و پیراسته کردم و از روح متعلّق به خود در او دمیدم (برای بزرگداشت و درودش) در برابرش به سجده افتید». به دلیل همین دمیدن روح از جانب خداوند است که به عنوان جانشین خدا در زمین برگزیده شده است: ﴿وَإِذۡ قَالَ رَبُّکَ لِلۡمَلَٰٓئِکَهِ إِنِّی جَاعِلٞ فِی ٱلۡأَرۡضِ خَلِیفَهٗ﴾ [البفره:۳۰] یعنی: «زمانی (را یادآوری کن) که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در زمین جانشینی بیافرینم…» همچنین تمام آسمان ها و زمین را مسخّر وی گردانیده است: ﴿أَلَمۡ تَرَوۡاْ أَنَّ ٱللَّهَ سَخَّرَ لَکُم مَّا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِ﴾ [لقمان:۲۰] یعنی: «آیا نمی بینید که خداوند هر آنچه در آسمان ها و زمین است را برایتان به تسخیر درآورده است». و به خاطر کرامت و مقام والای انسان، خداوند بزرگ چنان کرده است که ارتباط میان انسان ها، باید ارتباطی بر مبنای ایمان به خداوند باشد، نه اینکه چیزهایی باشد که حیوانات را دور هم جمع می کند، مانند: علفزار و چراگاه و پناهگاه و… کاروان عقیده: فرد ایماندار ریشه و پایه ی عمیقی دارد، به گونه ای که شاخ و برگش را در دره های روزگار گسترانیده است و کاروان ایماندارن، یکی از کاروان های ارجمندی می باشد
حق قرآن
پدیدهای مانند قرآن کریم ندیدهام که از یک سو، میان امت سخت بدان عنایت شود و از سوی دیگر، کاملاً اهمال و زیر پانهاده شود. خداوند قرآن کریم را کتاب محکم، نظام فراگیر، قوام کار دین و دنیا قرار داده است: «لا یأتیه الباطل من بین یدیه ولا من خلفه تنزیل من حکیم حمید» فصلت: ۴۲ (هیچ گونه باطلی از هیچ جهتی و نظری متوجه قرآن نمیگردد. قرآن فروفرستاده ی پروردگار فرزانهی ستوده است) معتقدم که مهمترین مسؤولیت امت اسلام در قبال قرآن کریم سه مورد است: نخست، بسیار تلاوت کردن آن، تعبد با قرائت آن و تقرب به پیشگاه خداوند متعال به وسیلهی آن. دوم، قرار دادن آن در جایگاه منبع احکام دین؛ باید همه چیز از قرآن برگرفته و از آن استنباط شود. از چشمهی زلال آن سیراب؛ و آموختنیها از آن فرا گرفته شوند. سوم، قرار دادن آن در جایگاه بنیان و پایهی احکام دنیا! باید در همه چیز از قرآن و مواد حکیمانهاش کمک گرفته و در زندگی به اجرا گذاشته شود. اینها مهمترین مقاصد و اهداف کتابی ست، که خداوند آن را فرو فرستاده و پیامبرش را مأمور به ابلاغ آن کرده است. آن را پس از پیامبر واعظ، پنددهنده، داور عادل و میزان سنجش میان ما قرار داده است. سلف صالح آن مقاصد را دریافتندو در پی تحقق آنها برآمدند و در پی آن به وظیفهی خویش عمل کردند. گروهی قرآن را سه روزه ختم میکردند؛ گروهی هفت روزه؛ و عدهای کمتر یا بیشتر. اگر یکی از آنان به علت گرفتاری نمیتوانست ورد قرآنی خویش را بخواند، به قرآن نگاه میکرد؛ و بعضی از آیات را میخواند و میگفت: تا از جمله کسانی نباشم، که قرآن را رها کردهاند. قرآن بهار دلها و ورد عبادتشان بود و در طول شبانه روز آن را تلاوت میکردند. خداوند از خلیفهی سوم خشنود باد! که هنگام محاصرهی خانهاش، در حالی که شمشیر را بر گردنش نهاده بودند، از قرآن جدا نشد: تمنی کتاب الله أول لیله وآخره لاقى حمام المقادر (سر شب کتاب خدا را آرزو کرد؛ و در آخر شب با کبوتر تقدیر دیدار کرد) خداند او را رحمت کند، که در رثای اش بهتر از این گفتار نیست: ضحوا بأشمط عنوان السجود به یقطع اللیل تسبیحا و قرآنا (نمودگار فروتنی و سجود، که شب را با تسبیح و قرآن سپری میکرد، با موهای سپید و سیاهش قربانی کردند) چون به سیره و سرگذشت آنان بنگرید، یکی را هم نمی بینیدکه کتاب خدا را فرو نهاده؛ یا تلاوت آن را به مدت یک هفته به فراموشی سپرده باشد چه برسد به یک ماه کامل، یا سالیان سال. نمیخواهم بحث را به درازا بکشانم؛ به کتابهای شرح حال مراجعه کنم؛ و از نور صفحات کتابهای تاریخ و سیره پرتوی برگیرم. سلف صالح در استنباط احکام، قرآن را نخستین منبع میدانستند. به راستی اگر کتاب خدا منبع نخست نباشد، پس چه چیزی میتواند منبع نخست باشد؟ شما میبینید که پیامبر برگزیده (صلی الله علیه و سلم) هنگام فرستادن معاذ به یمن از وی پرسید: بر پایهی چه چیزی داوری میکنی؟ گفت: بر اساس کتاب خدا، سپس سنت مطهر رسول خدا. می دانید که عمر (رض) به بسیاری از اصحاب بزرگوار هشدار میداد، مبادا با مسلمانان از حکایات، احادیث و وقایع سخن بگویند؛ در حالی که آنان هنوز دانش قرآن را حاصل نکردهاند. به آنان توصیه میکرد، که حلال و حرام قرآن را به مردم بیاموزند. هم چنین می دانید که امامان نخستین، تابعان و تبع تابعان، مثل سعید بن مسیب اجازه نمیدادند فتاوای آنان به صورت نوشته مدون گردد، تا مبادا مردم از کتاب خدا برگردند؛ و به این نوشتهها روی آورند. سعید بن مسیب، نوشتهای از فتواهایش را که در دست کسی بود برگرفت و آن را پاره کرد و گفت: سخن مرا میگیری و کلام خدا را رها میکنی؟ سپس میروی و می گویی: سعید چنین گفت، یا سعید چنان گفت! خود را به کتاب خدا و سنت رسول خدا (صلی الله علیه و سلم) ملزم کنید. آیا نمیبینید که ایشان و دیگر سلف صالح کتاب خدا را اصل همهی اصول قرار میدادند و دین و احکام آن را از آن استنباط میکردند؟ آنان در امور دنیا جز مطابق قرآن عمل نمیکردند و تسلیم بی چون و چرای آن بودند. حقوق را از آن میآموختند؛ حدود را بر پایهی آن برپا میکردند؛ احکام را طبق آن به اجرا در میآورند؛ و اوامر را بر پایهی آن صادر میکردند. هرگز به الغا، تعطیل، تعلیل و تأویل قرآن راضی نمیشدند. آن روز که اسلام باطراوت بود؛ میوههای دین چیده میشد؛ و مردم از آن بهره میبردند.-آن روزگار- مسلمانان حکمت وجود قرآن را در میان خویش میدانستند؛ و چنانکه صاحب و پیام آور، قرآن را به آنان آموزش داده بود، عمل میکردند: «کتاب أنزلناه إلیک مبارک لیدبروا آیاته و لیتذکر أولوا الألباب» ص: ۲۹ (کتاب پرخیر و برکتی ست، که آن را برای تو فرود آوردهایم، تا دربارهی آیههایش بیندیشند؛ و خردمندان پند گیرند) سپس آن دولت و صولت جایگاه قرآن در اندیشه و خرد مردم کمرنگ شد؛ و در زبان و عقل مردم گنگی و کج فهمی شایع شد، تا جایی که این کتاب در سمت و سویی و مردم در جهت دیگر قرار گرفتند؛ و فاصلهی آن دو به اندازهی فاصلهی مشرق و مغرب شد: سارت مشرقا و سرت مغربا شتان بین مشرق و مغرب (او به شرق رفت؛ و من به غرب، چه قدر فاصله است میان شرق و غرب) تعبد به تلاوت قرآن در طول شبانه روز؛ تعداد اندکی از ما به آن عنایت میورزند و بدان عمل میکنند؛ اما بقیهی پرهیزگاران، هرکس روشی را برای خود پدید آورد و پیرانشان برای آنان اوراد، وظایف و دعاهایی را مقرر کردندکه به ترک کتاب خدا منجر شد. آن اوراد جای کتاب خدا را گرفت و در عبادت بارها به تکرار آنها پرداختند. بدیهی ست ما اوراد صحیح را رد نمیکنیم و حرام نمیدانیم و مانع اوراد و دعاهایی که مخالف شریعت نباشد، نمیشویم؛ اما می گوییم: کتاب خدا مقدم است. اول برای خودتان بخشی از
اعجاز قصص قرآنی
داستانهای نغز و آموزنده بخش زیادی از آیات قرآن کریم را به خود اختصاص داده است. اشارهی خداوند به سرگذشتِ پیامبران، زنان و مردان مهم تاریخ، در نهایت اختصار و در اوج فصاحت و بلاغت، گوشهی دیگری آر اعجاز فراوان قرآن را به نمایش میگذارد، به گونهای که حتی تکرار برخی از داستانها، چون دارای هدفی معین و از روی حکمتهای مشخص بیان شدهاند، برای خواننده ملالآور و خستهکننده نیست. خداوند در آخرین پیامش ضمن تصحیح برخی از داستانهای پیشین (تورات و انجیل) از بیان جزئیات پرهیز و فقط آن قسمت از زندگی پیامبران را برجسته مینماید که بتواند پند و اندرزهای فراوانی را برای بشریت به ارمغان بیاورد. بنابراین بیان چنین داستانهای زیبایی از سوی پیامبریامیـ درس نخوانده ـ و در نهایت اختصار ولی کاملاً آموزنده، بزرگترین دلیل بر صدق نبوت و الهی بودن قرآن میباشد. داستانهایی که پیامبر (ص) قبلاً از آنها بیخبر بوده و به گواهی تاریخ، پیامبر (ص) آنها را نزد هیچ فردی نیاموخته است. نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ هَذَا الْقُرْآنَ وَإِنْ کُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِینَ یوسف/۳ «ما از طریق وحی این قرآن، نیکوترین سرگذشتها را برای تو بازگو میکنیم هر چند که قبل از آن از زمرهی بیخبران بودی.» تِلْکَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیْبِ نوحیها إِلَیْکَ مَا کُنْتَ تَعْلَمُهَا أَنْتَ وَلا قَوْمُکَ مِنْ قَبْلِ هَذَا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَهَ لِلْمُتَّقِینَ هود/۴۹ «این (قصه و داستانهای ملتهای پیشین که تو آنان را ندیدهای) جزء اخبار غیب است که آن را به تو (ای محمد) وحی میکنیم. نه تو و نه قوم تو قبلاً آن را نمیدانستید.» بنابراین خداوند با بیان این داستانها برای آخرین پیامبرش میخواهد ضمن استوار نمودن و مطمئن ساختن دل آن حضرت، پند و اندرزهایی را در لابلای زندگی پیامبران به مؤمنان عرضه نماید. وَکُلا نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ وَجَاءَکَ فِی هَذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَهٌ وَذِکْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ هود/۱۲۰ «این همه از اخبار پیامبران که بر تو میخوانیم، کلاً بدین خاطر است تا دلت را بدان مطمئن و استوار بداریم و در برابر مشکلات تبلیغِ رسالت آن را برای تو تقویت نماییم. در ضمن این (اخبار همان) حقی آمده است که (پیامبران دیگران را بدان دعوت میکردند) برای ایمانداران پند و یادآوری مهمیذکر شده است.» اوّلین نکتهای که میتوان از شرح حال پیامبران دریافت نمود، این است که همهی آنها از آدم تا خاتم از یک شجرهی طیبه بوده و از یک منبع و سرچشمه، پیام دریافت نمودهاند و با وجود اختلاف در شرایط زمانی و مکانی، دارای اصول و اهداف مشترکی بوده و هستهی دعوتی آنها همانند هم بوده است. آنها همانند متفکرین و فیلسوفان در تباین و ضدیت با یکدیگر سخن بر زبان نراندهاند؛ بلکه همواره همدیگر را تأیید نمودهاند؛ چراکه دین در نزد همهی آنها اسلام بوده است. در واقع تفاوتهای جزئی که در برخی احکام، قوانین و شرایع داشتهاند، مربوط به پوستهی دین بوده، آن هم به دلیل مصلحتِ پروردگار در راستای همخوانی آن شرایع و احکام با فرهنگ حاکم بر اقوام آن پیامبر و تفاوت در استعداد و توانایی آنها بوده است. خداوند میفرماید: شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَمَا وَصَّیْنَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَى وَعِیسَى أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَلا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ کَبُرَ عَلَى الْمُشْرِکِینَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ اللَّهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ یُنِیبُ شوری/۱۳ «خداوند آیینی را برای شما (مؤمنان) بیان داشته و روشن نموده که آن را به نوح توصیه کرده و ما آن را به تو و به ابراهیم، موسی و عیسی سفارش نمودهایم و به همهی آنها سفارش کردهایم که (اصول) دین را پابرجا دارید و در آن تفرقه نکنید و اختلاف نورزید.» لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَهٌ لأولِی الألْبَابِ یوسف/۱۱۱ «حقیقتاً در بیان داستان آنان (پیامبران) عبرت و اندرزی برای فرزانگان و اهل معرفت وجود دارد.» با شما خوانندگان عزیز همراه میشویم تا بر اساس میزان نزدیکی به اهل خرد و معرفت، از این بوستان پر بهای الهی، گلها و سنبلهای پند و اندرز را چیده و به شما خوانندگانِ محترم تقدیم داریم. در این راستا از اساس و پایهی دعوتی تمام انبیاء شروع میکنیم که دعوت به عبادت همه جانبهی خداوند و دوری از طاغوت بوده است. وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّهٍ رَسُولا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَمِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَهُ فَسِیرُوا فِی الأرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الْمُکَذِّبِینَ (۳۶) نحل/۳۶ «ما در میان هر ملتی پیامبری را برانگیختیم (و محتوای دعوت همهی آنها این بوده است) که خدا را بپرستید و از هر معبود غیر خدا (مانند شیطان، بتها و غیره) دوری کنید! خداوند گروهی از مردمان را که بر اثر کردار نیک، شایستهی لطف او شدند را به راه راست) هدایت داد و بر گروهی از ایشان (بر اثر کردار ناشایست خود) گمراهی واجب گردید. پس در زمین گردش کنید و بنگرید و ببینید که سرانجام کارکسانی (که آیات خدا را) تکذیب کردهاند به کجاکشیده است.» پس، آغاز دعوت تمامیپیامبران مبارزه با طاغوتهای هم عصرشان بوده است؛ ابراهیم با نمرود، موسی با فرعون، محمّد (ص) با ابوجهل و سایر سران و بزرگان قریش در میافتد تا مهمترین مرحلهی دعوتی آنان شکل بگیرد؛ زیرا بندگیِ بندگان برای پروردگار، زمانی تحقّق مییابد که به آن نمادهای پوشالین و دروغین، که حقِّ حاکمیّت را از خداوند سلب نمودهاند و آنرا به خود اختصاص دادهاند، فطرت بندگان را تغییر و آنها را وادار به تعظیم و تکریم در برابر خودشان کردهاند، از هم بپاشد؛ زیرا تا وقتی که حق غصب شدهی الهی برگردانده نشود، و الوهیت و ربوبیت انحصاراً از آن ِپروردگار نگردد، عمران و آبادانی در زمین و پیادهکردن آموزههای اخلاقی غیر ممکن و ناشدنی است. بنابراین تمامیانبیاء در مرحلهی آغازین دعوت خویش با کانونهای قدرتِ مادی و ثروت که همچون سد و مانعی در برابر ابلاغ رسالتشان ایستاده بودند، مبارزه و مقابله و در این راه همه نوع شکنجه و آزارهای جسمیو روحی را تحمّل نموده، تبعید شده و طعم آوارگی و دوری از خانه و کاشانهی خویش را چشیده و در بسیاری موارد جان و مال خویش را در این راه بخت کردهاند. اهمیّت دعوت پیامبران وقتی بیشتر نمود پیدا میکند که بدانیم آنها تمامیاین سختی و نارضایتیها را بدون اینکه درخواست مزدی داشته باشند و یا در صدد بهدست
قرآن، رسانهای اخلاق مدار
مقدمه اگر اندکی به پیرامون خود و دگرگونیهای آن بنگریم، وسایل ارتباطجمعی و ابزارهای رسانهای نوین مانند اینترنت و ماهواره را میبینیم، درونمایه و ماهیت بنیادین این رسانهها و رسانههای گذشته یک چیز است و آن ارتباط برای جابجایی دادههاست و این دستاورد نوینی نیست بلکه تاریخ پیدایش رسانه به زمان نیاز آدمی به دادوستد دادهها یا به گفتهای به آغاز زندگی اجتماعی آدمهای نخستین برمیگردد، آنجا که آدمی پیش از ارتباط زبانی برای تفهیم خواستهی خود به دیگران از حرکات دست و صورت و یا کشیدن نگارههایی بهره میبرده است. رسانه یک نیاز اجتماعی آدمیان است که هرگز از آن بینیاز نبوده و نیستند؛ زیرا که آنان موجوداتی اجتماعی آفریده شدهاند: «یاأَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکمْ مِنْ ذَکرٍ وَأُنْثَی وَجَعَلْنَاکمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا»، «ای مردم! همانا ما شما را از مرد و زنی آفریدهایم و شما را از اقوام و قبائلی قرار دادیم تا همدیگر را بشناسید»(حجرات، ۱۳) ولی ابزارها به فراخور روز تغییر و پیشرفت میکنند. رد پای رسانه را در قرآن میتوان از همان گفتوگوهای نخستین خداوند با ملائکه در ارتباط با آفرینش آدم و آموزش «علم اسماء» به وی یافت؛ آنجا که میفرماید: «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلَائِکهِ فَقَالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِنْ کنْتُمْ صَادِقِینَ * قَالُوا سُبْحَانَک لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّک أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکیمُ * قَالَ یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَکمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا کنْتُمْ تَکتُمُونَ»، «سپس به آدم نامهای (اشیاء و خواصّ و اسرار چیزهائی را که نوع انسان از لحاظ پیشرفت مادی و معنوی آمادگی فراگیری آنها را داشت، به دل او الهام کرد و بدو) همه را آموخت. سپس آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست میگوئید (و خود را برای امر جانشینی از انسان بایستهتر میبینید) اسامی (و خواصّ و اسرار) اینها را برشمارید. فرشتگان گفتند: منزّهی تو، ما چیزی جز آنچه به ما آموختهای نمیدانیم (و توانائی جانشینی را در زمین و استعداد اشتغال به امور مادی را نداریم و معترفیم که آدم موجودی شایستهتر از ما است و) تو دانا و حکیمی. فرمود: ای آدم! آنان را از نامها (و خواصّ و اسرار این) پدیدهها آگاه کن. هنگامی که آدم (فرمان خدا را لبّیک گفت و) فرشتگان را از (خواصّ و اسرار اشیاء و) پدیدهها آگاه کرد، خداوند فرمود: به شما نگفتم که من غیب (و راز) آسمانها و زمین را میدانم و از آنچه شما آشکار میکنید یا پنهان میداشتید، نیز آگاهم؟»، (بقره، ۳۱-۳۳) از این آیات برداشت میشود که آدمی از همان آغاز آفرینش نخستین، رسانه (ابزار ارتباط) را میشناسد و از آن به شیوهی فطری که خداوند در نهادش گذاشته است، بهره میبرد؛ و شیوهی بیان پیدرپی اندیشهها، نگرشها و چگونگی انتقال رویدادها و رخدادهایی که در پیرامونش میگذرد را یاد گرفته و به کار میبرد. آن زمان که آدمی نتوانسته خواسته و آرزویش را در پیکر الفاظ و واژهها به زبان آورد، از حرکات و رفتارهایی بهره گرفته است، مانند اشاره، روشن کردن آتش، دهلزدن و … که برخی از این موارد امروزه نیز کاربرد دارد. (الوشلی، بیتا، ۱۶) در جنبه اجتماعی نیز خداوند مردمان را آفریده تا با یکدیگر در ارتباط باشند در کنار همدیگر انس بگیرند و از اخبار و احوال همدیگر آگاه شوند؛ خداوند میفرماید: «یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکمْ مِنْ ذَکرٍ وَأُنْثَی وَجَعَلْنَاکمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا»، «ای مردمان! ما شما را از مرد و زنی (به نام آدم و حوّاء) آفریدهایم و شما را تیره تیره و قبیله قبیله نمودهایم تا همدیگر را بشناسید»، (حجرات، ۱۳) خداوند ابزار این ارتباط را در اختیار آدمی نهاده و او را آموزش داده است؛ آنجا که میفرماید: «عَلَّمَهُ الْبَیانَ»، (رحمن، ۴) بنابراین دین اسلام به معنای تمام کلمه دینی رسانهای است؛ زیرا مبنای آن بیان و دعوت و تبلیغ است، برخلاف دیگر ادیان مانند یهودیت که دین خود را در انحصار خود میداند و بنا را بر کتمان حق دانستهاند: «إِنَّ الَّذِینَ یکتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَینَاتِ وَالْهُدَی مِنْ بَعْدِ مَا بَینَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکتَابِ أُولَئِک یلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَیلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ * إِلَّا الَّذِینَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَبَینُوا فَأُولَئِک أَتُوبُ عَلَیهِمْ وَأَنَا التَّوَّابُ الرَّحِیمُ»، «بیگمان کسانی که پنهان میدارند آنچه را که از دلائل روشن و هدایت فرو فرستادهایم، بعد از آن که آن را برای مردم در کتاب (تورات و انجیل) بیان و روشن نمودهایم، خدا و نفرینکنندگان (چه از میان فرشتگان و چه از میان مؤمنان انس و جان)، ایشان را نفرین میکنند (و خواستار طرد آنان از رحمت خدا خواهند شد). مگر کسانی که توبه کنند (از کتمان حق) و به اصلاح (حال خود و جبران مافات) بپردازند و (آنچه را که از اوصاف پیغمبر و اسلام و دیگر حقائق میدانستند و پنهان میکردند) آشکار سازند. چه توبهی چنین کسانی را میپذیرم و من بسی توبهپذیر و مهربانم.» (بقره، ۱۵۹-۱۶۰) دین اسلام همانگونه که وظیفهی اسوه و الگوی مردم را دعوت و تبلیغ مردم برای شنیدن پیام حق میداند، پیروان این دین را نیز به این فرمان یا به گفتهای به این کار رسانهای فرا میخواند و «خیریت» و برتری این امت را در این دستور میداند: «کنْتُمْ خَیرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ»، «شما (ای پیروان محمّد) بهترین امّتی هستید که به سود انسانها آفریده شدهاید (مادام که) امر به معروف و نهی از منکر مینمائید و به خدا ایمان دارید؛ و اگر اهل کتاب (مثل شما به چنین برنامه و آئین درخشانی) ایمان بیاورند، برای ایشان بهتر است (از باور و آئینی که برآنند. ولی تنها عدّهی کمی) از آنان با ایماناند و بیشتر ایشان فاسق (و خارج از حدود ایمان و وظائف آن) هستند.»(آلعمران، ۱۱۰) بنابراین قرآن برجستهترین و تاثیرگذارترین رسانهای است که با پیشینهای ۱۰۰۰ ساله همه جهانیان را در هر روزگاری همسخن خود قرار میدهد و آنان را با شیوه و ابزارهای برگزیده، به فرمانهای خود رهنمون میسازد. در این نوشتار پس از تعریف لغوی و اصطلاحی رسانه، به ویژگیهای رسانهای قرآن همچون برجستهترین رسانهی اسلامی پرداختهشده است. الف- تعریف رسانه چون سخن این نوشتار بررسی ویژگیهای رسانه در قرآن است و رسانه واژهای فارسی است، بنابراین بایسته است برابرنهاده آن را در لغت و اصطلاح زبان عربی که همانا زبان قرآن
رمضـان مـاه خودسازی
از جمله اسماء نیکو و صفات خداوند که در ماه رمضان بیش از دیگر اسماء خود را مینمایانند صفات عفو، رئوف، رحیم، غفور و تواب است. بنابر این مؤمن را شایسته است فرصت را غنیمت شمارد و هوشیارانه و باجدیت تمام، خود را در برابر پرتو رحمت و الطاف بیکران خداوند قرار دهد و با توبه، دعا، استغفار و عمل صالح به او تقرب جوید و آذوقه نیکو و ارزشمندی را برای حیات دنیوی و اخروی فراچنگ آورد و برای رهایی از تاریکی روزگار و نجات از گمراهی، نوری فراهم سازد. انسان مسلمان ماه رمضان را فرصت گرانبهایی میداند تا با جهد و جدیت اهداف والایی را دنبال کند که میتوان به مواردی چند اشاره نمود: فراهم کردن توشه برای آخرت، کسب تقوا، آرامش روح و روان، سلامتی جسم، کنترل دست و زبان و چشم و گوش از گناه، تقویت اراده، بخشش مال، أُنس و الفت با مسجد و نماز و اذکار و تلاوت قرآن، تدبر در قرآن، تقویت صله رحم، تجدید و تحکیم روابط عاطفی با دیگران، تقویت حس همدردی و نوع دوستی. همه این موارد نه در ذات خود هدف، بلکه وسیله و به منزله پلههای نردبان در راستای صعود و نزدیکی به خداوند و کسب رضایت او میباشند که به تناسب تلاش و اخلاص افراد، این قربت و صعود متفاوت و کم و زیاد خواهد بود. با توجه به اشاره سریع آیه قرآن (کُتب علیکم الصیام کما کُتب علی الذین من قبلکم لعلکم تتقون) مهمترین هدف از روزهداری و فرضیت آن، همان ایجاد تقوا و نیروی کنترل کننده در نهان آدمی است تا در همه اوقات زندگی؛ در رشد و تکامل و بالندگی و حفظ و نگهداری حالات نیکو، یاورش باشد. نکته قابل توجه این است که این تقوا از چه قوتی برخوردار و چقدر ماندگار و تا چه حدی کارساز است؟ زمانی که از فرد حاجی انتظار میرود با یک دوره عبادت چند روزه در بیتالله، بقیه عمرش را با توبه و انابه و پرهیز از گناه سپری نماید، چرا نباید تمرین شبانهروزی یک ماه تمام در رمضان، ما را حداقل برای ۱۱ ماه از تاوان مصون ندارد؟ چرا باید با فرارسیدن عید فطر، به همان نقطه اول (قبل از رمضان) برگردیم و توشهای از تقوا بر نگیریم؟ شاید این سؤال جز عده اندکی از مسلمین بقیه را مورد خطاب قرار دهد. چنین به نظر میرسد دیدگاه و موضع مسلمانان در رابطه با روزهداری متفاوت است که در نهایت میتوان در چهار حالت خلاصه نمود: حالت اول: فرد مؤمن در طول سال چنان عارفانه و صالحانه زندگی میکند و از چنان تقوا و تلاش و حال و هوا و ارتباط محکم با خداوند برخوردار است، فرارسیدن رمضان چندان تغییر و تأثیری در حال و احوال و عبادت او نخواهد داشت. میتوان گفت افرادی در حد پیامبران از این حالت برخوردارند. حالت دوم: فرد مؤمن در اثر دیدگاه و شناخت صحیح از روزهداری، با بهرهوری از فرصت، برنامهریزی دقیق، مراقبت و مواظبت کامل، نهایت تلاش به خرج داده و هر روز بر عبادت و تقوای خود میافزاید و با دادن فطریه و نمازعید آن را به اوج میرساند و مهمتر از همه بعد از رمضان با پایبندی به عبادات و پرهیز از گناهان، در حفظ و نگهداری آن میکوشد. حالت سوم: فرد مسلمان در رمضان نهایت تلاش بهخرج میدهد که از طریق عبادات و مواظبت و مراقبت، تقوای الهی را در خود ایجاد نماید. اما پس از عید فطر در حفظ این سرمایه عظیم (تقوا) سهلانگاری میکند و در اثر تنبلی و عدم قاطعیت و سستی اراده، کم کم به حالت قبل از رمضان بر میگردد. با تأسف باید گفت کە بیشتر مسلمانان در این دایره میگنجند. حالت چهام: وجود دیدگاه اشتباه و ناصواب عدهای از مسلمانان در رابطه با روزهداری است که آن را در امساک از خوردن و نوشیدن خلاصه میسازند. نه بر عبادات خود میافزاید و نه اعضای خود را از گناه باز میدارد. روزه میگیرد و در همان حال نماز نمیخواند. روزه میگیرد اما از تهمت و غیبت و دروغ و گرانفروشی و … دست بر نمیدارد. این هم حال و وضع بیشتر مسلمانان امروزی است. نتیجه: مطابق آنچه اشاره رفت خواسته خدا از فرضیت روزه برای مسلمان بهره برداری تقوا از خرمن رمضان است تا در سایه آن بتوان در طول سال و ایام زندگی واجبات اسلام را با دقت انجام داد و از منهیات پرهیز کرد و در صورت ابتلا به گناه، درگه توبه را کوبید و در نهایت نفس مطمئنهای ساخت که به وقت وداع از دنیا، فرشتگان رحمت به استقبال او بشتابند.
تقوای خدا
جامعترین تعریف از کلمهی تقوا را شاید میتوان گفت که استاد شهید سید قطب «رح» بیان کرده است ایشان میفرمایند: «تقوا یعنی حساسیّت به گناه». انسان چون به نوعی از مواد حساسیّت داشته باشد به محض ارتباط با بدنش دچار اختلالاتی میشود و به طور ناگهانی تنظیمات بدنش از هم میپاشد و جهت حل آن دست به اقدام می زند تا چنین اختلالی را رفع کند. انسانی که در برابر ارتکاب گناه دچار چنین حالتی میشود و بدنش از خود عکس العمل نشان میدهد سعی در فاصله گرفتن از گناه و دور شدن از آن میکند چنین نیرویی که او را وادار به دوری از گناه میکند تقوا است و معنی لغوی تقوا هم همین است. این همان زاد وتوشه ای است که خداوند آن را بهترین توشه معرفی کرده است: «وَتَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَى» بقره-۱۹۷ زهد وتقوا را گزیدم دین وکیش ز آنکه میدیدم اجل را پیش خویش عن معاذ بن جَبَل (رَضِیَ ٱللَّٰهُ عَنْهُ) أنَّ رسول اللهِ «صَلَّىٰ ٱللَّٰهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ» قال: «إتّق اللهَ حَیْثُ ما کنتَ وَأتبَعَ السیّئه َ الحَسَنه تمْحُها وَ خالِق الناسَ بخُلق حَسَن» ترمذی از معاذ بن جبل روایت میکند پیامبر «صَلَّىٰ ٱللَّٰهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ» فرمودند: «هرکجا که هستید از خداوند بترسید وبعداز انجام هر گناهی کار نیکویی انجام دهید تا اینکه آثار گناه رااز بین ببرد وبا مردم با اخلاق نیکو و پسندیده رفتار کنید». پیامبر خدا «صَلَّىٰ ٱللَّٰهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ» میفرماید: «هر کجا که هستید تقوای خدا داشته باشید، در تنهایی، در سختی، در اجتماع، در سختی و راحتی، در سلامتی وبیماری، در بیکاری و مشغولیت، در هر زمان ومکانی، چرا که خداوند در تمام احوال بر شما اشراف واطلاع دارد». «مَا یَکُونُ مِن نَّجْوَى ثَلَاثَهٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَلَا خَمْسَهٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ وَلَا أَدْنَى مِن ذَلِکَ وَلَا أَکْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَیْنَ مَا کَانُوا ثُمَّ یُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا یَوْمَ الْقِیَامَهِ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ» مجادله-۷ « هیچ سه نفری نیست که با همدیگر رازگویی کنند مگر اینکه خدا چهارمین آنها است ونه پنج نفری مگر اینکه او ششمین ایشان و نه کمتر از این ونه بیشتر از این مگر اینکه خدا با ایشان باشد در هرجا که باشند، بعداً خداوند در روز قیامت آنان را از چیزهایی که کردهاند آگاه میسازد چرا که خداوند از هر چیزی با خبر و آگاه است». تقوا یعنی چه؟ تقوا یعنی التزام و تعهد بر اوامر خداوند و دوری از منهیات او. تقوای مذکور در قرآن دارای سه معنی است: الف. خشیت وترس: «وَإِیَّایَ فَاتَّقُونِ » بقره-۴۱ و تنها از من بترسید. «وَاتَّقُواْ یَوْماً تُرْجَعُونَ فِیهِ إِلَى اللّه» بقره-۲۸۱ و از روزی بترسید که در آن روز به سوی خدا باز گردانیده میشوید. ب.اطاعت و عبادت: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ» آل عمران-۱۰۲ ای کسانی که ایمان آوردهاید آن چنان که خداوند شایسته اطاعت است او را اطاعت کنید. ج.پاک کردن قلب از گناه: این همان معنی واقعی تقواست: »وَمَن یُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیَخْشَ اللَّهَ وَیَتَّقْهِ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ» وهر کس از خدا و پیغمبرش پیروی کند واز خدا بترسد واز مخالفت فرمان او بپرهیزد اینچنین کسانی به مقصود خود رسیدهاند. نور-۵۲ روایت است که یکی از دانشمندان روم با حضرت عمر ملاقات کرد وبه او گفت: در کتابتان آیهای را یافتم که جامع تمام کتابهای آسمانی است. حضرت عمر (رَضِیَ ٱللَّٰهُ عَنْهُ) فرمود: آن آیه کدام است؟ گفت: «وَمَن یُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیَخْشَ اللَّهَ وَیَتَّقْهِ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ » سپس گفت: ای امیر مؤمنان تفسیر آیه را آنگونه که فهمیدهام این است که: آن کس که با انجام فرایض از خداوند اطاعت کند وبا انجام نوافل از فرستادهاش واز گناهانی که در گذشته انجام داده است از خداوند بترسد (توبه کند) به طور قطع رستگار میشود و رستگار کسی است که او را از آتش دور و به بهشت داخل گردانند. تا اینجا به طور مختصر در باره معنای تقوا سخن گفته شد وهمین کم هم بس است چون بحث بیشتر هر عالمی است و ما برای درک بهتر تقوا به روایاتی بسیار زیبا و عبرت پذیر اشاره میکنیم. روایت اول: روایت است که مردی نزد حضرت عمر (رَضِیَ ٱللَّٰهُ عَنْهُ) آمد و گفت ای امیر مؤمنان از آنچه خداوند به تو بخشیده مرا بهره مند کن. حضرت عمر (رَضِیَ ٱللَّٰهُ عَنْهُ) فرمود: آیا قرآن میخوانی؟ گفت: نه فرمودند من به کسی که قرآن نخواند چیزی نمیبخشم، مرد رفت وبسیار کوشید تا اینکه قران را فرا گرفت. حضرت عمر روزی او را دید، به او فرمود: چرا از ما دوری گرفتهاید؟ مرد گفت: ای امیر مؤمنان دوری نگرفتهام ولی قرآن را فرا گرفتم و خداوند مرا از عمر و خانهی عمر بی نیاز گردانید. حضرت عمر فرمود: کدام آیه تو را بی نیاز کرد؟ «وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجاً وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِب» طلاق-۳و۲ گفت: هر کس از خدا بترسد و پرهیز گاری کند خدا راه نجات را برای او فراهم میکند و او را از جایی که تصور نمیکند روزی میرساند. در بارهی این آیه روایاتی است: پیامبر «صَلَّىٰ ٱللَّٰهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ» به ابوذر فرمود: آیهای را می دانم که اگر مردم آن را فرا میگرفتند آنها را بس است. سپس آیه را تلاوت کرد واینگونه تفسیرش کردند: از شبهات دنیا و سکرات مرگ و عذاب قیامت میرهاند. و همچنین ابن مسعود میفرماید: بزرگترین آیه که گشایش در آن است آیهی «وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجاً وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِب» است. روایت دوم: داستان عوف بن مالک یکی از یاران رسول خداست که یکی از فرزندانش به نام سالم اسیر شد عوف نزد پیامبر آمد و گفت: ای رسول خدا دشمنان فرزندم را به اسارت گرفتهاند و مادرش بی تابی میکند، چه دستوری میدهید؟ فرمودند: از خدا بترس و شکیبا باش و شما را به تکرار بسیار این جمله: «لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم» دستور میدهم. عوف دستور پیامبر را به همسرش رساند. همسرش گفت: بله اطاعت میشود، وآن دو آنقدر این عبارت را تکرار کردند که خداوند فرصت را برای فرزندشان مهیا کرد تا فرار کند و او در راه به گلهای گوسفند-چهار هزار راس-برخورد کرد که متعلق به مشرکینی بود که او را اسیر کرده بودند و او آنها را به مدینه آورد. و پدرش در مورد حلال یا حرام بودنشان از رسول سؤال کرد ایشان فرمودند حلال است وسپس این
سورهای مانند قرآن بیاورید
أَمۡ یَقُولُونَ ٱفۡتَرَىٰهُۖ قُلۡ فَأۡتُواْ بِسُورَهٖ مِّثۡلِهِۦ وَٱدۡعُواْ مَنِ ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ (یونس – ۳۸) (أم یقولون:افتراه؟ ). یا میگویند که (محمّد قرآن را خودش سـاخته و پرداخته است و) او آن را به دروغ به خدا نسـبت داده است؟. پس از این نفی و این بیان، میگویند: پس ایـن قرآن ساخته و پرداختۀ خود محمّد است… مگر نه این است که محمّد صلّی الله علیه و آله وسلّم انسانی است و با همان زبانی سـخن میگوید که آنان بدان سخن میگویند، و همان حروفی را در اختیار دارد که ایشان را در اختیار دارند. از قبیل: (ألف .لام .میم ) …(الف . لام . را )… ( الف. لام .میم . صاد)… ۱[۳] و غیره… آنان هم مشغول شوند، و هـمۀ کسـانی را همراه خود کنند که میتوانند ایشان را گرد بیاورند، و به ساختن و پرداختن بپردازند و به دروغ به خدا نسـبت دهند، همانگونه که گمان میبرند مـحمّد چـنین کـرده است. آنان نه همۀ قرآن را بلکه سورهای همانند آن را ساخته و پرداخته کنند و ارائه دهند: (قل:فأتوا بسوره مثله , وادعوا من استطعتم من دون الله إن کنتم صادقین ). بگو: (اگر چنین است و قرآن ساختۀ بشر است) شما یک سورۀ همانند آن را بسازید و ارائه دهید، و در این کار هر کسی را که میخواهید بجز خدا فراخوانید و به کمک بطلبید، اگر راست می گوئید (که قرآن را مـن ساخته و پرداختهام). نتیجۀ این مبارزه طلبی ثابت و آشکار گردید، و معلوم و پدیدار شد که از انجام چنین کاری درمانده و ناتوانند. هنوز هم چنین است و پیوسته هم چنین خواهد بود: هیچ کسی و هیچ گروهی نتوانسته و هرگز نـمیتوانند کـه سورهای همانند سورهای از قرآن را بسازند و بیاورند. کسانی که بلاغت و فصاحت زبان عربی را فهم و درک میکنند، و با جمال و زیبائی هـنری ایـن زبان، و بـا همآوائی و هماهنگی آن آشنا هستند، خوب مـیدانـند ایـن گونه سـخنگوئی از آدمـیزاد بـرنمیآید. همچنین کسانی که نـظامها و سـیستمهای اجتماعی، و اصـول قانونگذاری را بررسی و پژوهش مینمایند، و نظام و سیستمی را که این قرآن با خود به ارمغان آورده است مطالعه و وارسی میکنند، خوب میدانند که در قرآن به تنظیم جامعۀ بشری، و به مقتضیات زندگی انسانها از هر جهت توجّه شده است و همۀ جوانب حـیات، آنـان پیش چشم بوده است، و همۀ نیروهای اندوختۀ سودمند، و همۀ فرصتهای مناسب، برای رویاروئی ساده و آسان با حوادث زمان و با دگرگونیها و تـحوّلات آن، مورد استفاده قرار گرفته است… همۀ اینها بالاتر و فراتـر از آن هستند که عقل یک انسان، یا مجموعۀ عقلهای یک نسل، و یا مجـموعۀ خردهای همۀ نسـلهای پیاپی در طول زمان، بتوانند بدانها احاطه و دسترسی پیدا کنند… و نیز چنین است حال کسانی که دربارۀ روانشناسی و روانکاوی انسانها، و دربارۀ وسائل و راههای تأثیر در نفس انسانها، و راجع به کارها و شیوههای نفوذ به دلها و درونها، مطالعه و تحقیق مـیکنند، و به بـررسی و پژوهش وسائل و روشهای قرآن میپردازند. در قرآن تنها اعجاز کلمات و تعبیرات، و اعجاز، نـحوۀ ادای سخن، موجود نیست و بــس . بلکه اعجاز مطلقی در قرآن است که کارشناسان آگـاه از ایـن امور، و نـیز کارشناسان آگاه از نظامها و سـیستمهای اجـتماعی و مسائل حـقوقی و قانونگذاری، و امور روانی، و نظائر اینها، بدان آگاه هستند. کسانی که در فن تعبیر وارستهاند، و کسانی که از نحوۀ اداء هـنری آگـاهی زیـادی دارنـد، بـیشتر از دیگـران میدانند چه اندازه تعبیر قرآنی از اعـجاز بـرخـوردار است و نـــیز کســانی کـه راجـع بـه افکـار و آراء و نـظریهپردازیـهای اجـتماعی و قـانونی و روانی، و اندیشههای انسانی به طور کـلی، تحقیق کـردهانـد و پژوهش نمودهاند، از دیگران بهتر و بیشتر به فراخی و ژرفی اعجاز موضوعی این کتاب پی میبرند. پیشاپیش اعتراف میکنم که از بیان حقیقت اعجاز قران و از ذکر اندازۀ اعجاز آن چـنان کـه باید درمـانده و ناتوانم. همچنین عاجزم از این که اعـجاز قرآن را با اسلوب بشری به تصویر بکشم. این را هم میدانم کـه سخن به درازا کشاندن دربارۀ این اعجاز – آن هـم در حدود توان بشری – موضوع کتاب مسـتقلی است. لذا در اینجا خواهم کوشید که نگاه گذرائی به گوشههائی از اعجاز قرآن بیندازم. شـیوۀ سـخنپردازی قـرآنـی از شـیوۀ سـخنپردازی انسانی، ممتاز و جداگانه است… سخن قرآن سـلطه و قدرت شگـفتی بر دلها دارد، سلطه و قدرتی که سـخن انسان بیبهره از آن است. حتیّ این سـلطه و قـدرت گاهی بر کسانی تأثیر میگذارد کـه قـرآن را تـلاوت میکنند، ولی حرفی از زبان عربی نمیدانند… حوادث شگفتی روی داده است که نمیتوان آنها را تفسیر کرد مگر با چیزی که میگوئیـم. هر چند این چیز قاعدۀ کـلّی نیست، ولی وقوع آن حوادث نیاز به تفسیر و تـعلیل دارد… نمونههائی از حوادث و رخـدادهـائی را ذکـر نمیکنم که برای غـیر خـودم روی داده است. ولیکـن حادثهای را ذکر میکنم که برای خودم روی داده است. پنج نفر با من در این حادثه حضور داشتهاند و گواه بر آن هستند. حادثه این است: در حدود پانزده سال قبل ما شش نفر مسلمان سوار یـک کشتی مصری شدیم. کشتی ما را از میان امواج اقیانوس اطلس به سوی نیویورک به حرکت درآورد. مسافران کشتی ۱۲۰ نفر زن و مرد خارجی بودند. در میانشان یک نفر مسلمان هم نبود… بر دلـمان گذشت که روی عرشۀ کشتی در میان اقیانوس نماز جمعه را بـخوانیم!… خدا میداند ما نـمیخواستیم نماز جمعه را اقامه کنیم، ولی چون دیدیم که یک مبلّغ مسیحی روی عرشۀ کشتی به کار تبلیغ خـود مشغول است، و حتّی با ما هم دم از تبلیغ میزند، احسـاسات دینی ما را دربرگرفت و ما را بـرآن داشت کـه نـماز جمعه را بخوانیم. فرمانده کشتی که یک نفر انگـلیسی بود کار را برای ما تدارک دید و اجازه داد که نماز خود را بخوانیم. به ملّاحان و آشپزان و خدمتکاران کشتی که همه از مملکت نوبه و مسلمان بودند اجازه داد آنانی که در وقت نماز سر پست نبوده و به «خدمت« مشغول نیستند با ما نماز بخوانند! مسلمانان کشتی هـمگی از این امر بسیار شادمان شدند. چرا که برای نخستین بار بود که نماز جمعه بر عرشۀ کشتی خـوانـده میشد…








