قرآن کریم
قاری ترنم نور(۴): محمد امین اسدی
«قاری محمد امین اسدی» متولد سال ۱۳۵۳ در شهر سنندج مرکز استان کردستان، دانشآموختهی رشتهی ریاضیات و دبیر آموزش و پرورش میباشند. ایشان از چهرههای نامآشنای قرائت و تلاوت و آموزش قرآن کریم هستند که با شرکت در مسابقات و محافل قرآنی در مناطق مختلف ایران و کشورهایی نظیر عراق، امارات، ترکیه، هندوستان و عربستان، موفق به کسب رتبههای برتر در سطوح بینالمللی شدهاند. از جملهی این توفیقات میتوان به کسب مقام اول در مسابقات بینالمللی امارات متحده عربی، مقام دوم در مسابقات بینالمللی هندوستان و مقام اول در مسابقات قرآنی غرب ایران اشاره نمود. ایشان هماکنون در شهر سنندج مشغول فعالیتهای قرآنی میباشند.
قاری ترنم نور(۲): سیداحمد هاشمی
«دکتر سیداحمد هاشمی» متولد سال ۱۳۴۸ در شهر خور لارستان از توابع استان فارس میباشد. ایشان تحصیلات خود را در مقطع متوسطه در شهر اوز فارس سپری کرده، کارشناسی و کارشناسی ارشد خود را در سودان و دکتری تخصصی(PhD) را در مالزی اخذ نموده است. دکتر هاشمی پس از إتمام تحصیلات عالی در خارج از کشور، در سال ۱۳۸۷ به ایران بازگشته و به عنوان پژوهشگر و مدرس، در مراکز علوم اسلامی، مشغول فعالیت میباشد. ایشان حافظ کل قرآن کریم بوده و بر ۲ زبان عربی و انگلیسی تسلط داشته و سابقهی امامت در مساجد کشورهای مختلف از جمله ایران، سودان و مالزی را دارا میباشد.
دعای یونس و حال امروز مسلمانان
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم ٭« فَنَادى فِى الظُّلُمَاتِ اَنْ لاَ اِلهَ اِلاَّ اَنْتَ سُبْحَانَکَ اِنِّى کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» الانبیاء-۸۶ ٭ «اِذْ نَادى رَبَّهُ اَنِّى مَسَّنِىَ الضُّرُّ وَاَنْتَ اَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ» الانبیاء-۸۳ ٭ «فَاِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِىَ اللّهُ لاَ اِلهَ اِلاَّ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ» التوبه-۱۲۹ ٭ «حَسْبُنَا اللّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ» آل عمران-۱۷۳ ٭ لاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّهَ اِلاَّ بِاللّهِ الْعَلِىِّ الْعَظِیمِ *« لِلَّذیِنَ اَمَنُوا هُدیً وَ شِفَاءً» فصلت-۴۴ مناجات حضرت یونس ابن متّا (عَلی نَبیَّنَا و عَلَیهِ الصَّلاه و السَّلام) بزرگترین مناجات و مهمترین وسیله اجابت دعاست. خلاصه حکایت مشهور حضرت یونس (ع) چنین است: به دریا انداخته شد و ماهی بزرگی او را بلعید؛ در حالی که دریا طوفانی بود و شب تاریک و هراسناک و او از همه قطع امید کرده بود مناجات «لاَ اِلهَ اِلاَّ اَنْتَ سُبْحَانَکَ اِنِّى کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» به سرعت واسطه نجات او گردید. سرّ عظیم مناجات مذکور این است: در آن وضعیت تمام اسباب کارایی خود را از دست داده بودند، زیرا او در آن لحظه برای نجات، چنان ذاتی را لازم داشت که حکمش در ماهی و دریا و شب و جوّ آسمان کارگر شود. شب و دریا و ماهی علیه او متفق بودند. ذاتی میتوانست او را به ساحل سلامت برساند که آن سه را به یکباره مُسخّر امر خود سازد. حتی اگر همه خلق خادم و یاور او میبودند باز هم هیچ فایدهیی نداشت، پس باید گفت اسباب تأثیری ندارند. از آنجا که (یونس) به عین الیقین دید هیچ پناهی جز مُسبب الاسباب ندارد، سرّ احدیت در نور توحید ظهور یافت و مناجات مذکور در یک لحظه، شب و دریا و ماهی را مُسخّر ساخت. این مناجات بهسبب نور توحید، بطن ماهی را چون کشتی زیردریایی قرار داد و دریا را در میانه موجهای دهشتناکِ چون کوه، با نور توحید چون صحرایی ایمن و میدان پاکیزهیی برای گشت و گذار ساخت و با همان نور پهنه آسمان را از ابرها پاک نمود و ماه را چون چراغی بر سرش قرار داد. آفریدههایی که از هر سو او را تهدید میکردند حالا از هر نظر با او دوست و همراه شده بودند. تا اینکه به ساحل سلامت رسید و زیر شجره یقطین “یقطین بوتهی کدو” لطف ربانی را مشاهده کرد. اینک ما در وضعیتی صد برابر وحشتناکتر از وضعیت نخست حضرت یونس (ع) به سر میبریم. شب ما آینده ماست. آینده ما از نقطهنظر غفلت صد برابر تاریکتر و وحشتناکتر از شب اوست. دریای ما همین کره سرگردان زمینمان است. در هر موج این دریا هزاران جنازه وجود دارد و هزار بار بیشتر از دریای او ترسناک است. هوای نفسمان ماهی ماست که حیات ابدی ما را تهدید کرده، و درصدد نابودی آن است. این ماهی هزار برابر بیشتر از ماهی او ضرر دارد. زیرا ماهی او حیاتی صدساله را از بین میبرد، اما ماهی ما تلاش میکند حیات میلیون ساله را نابود کند. حال که واقعیت وضع ما چنین است در اقتدا به حضرت یونس (ع) باید از همه اسباب و علل قطع امید کرده و مستقیماً به پروردگارمان که مُسبب الاسباب است پناه برده و «لاَ اِلهَ اِلاَّ اَنْتَ سُبْحَانَکَ اِنِّى کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» بگوییم و به عین الیقین بدانیم که به دلیل غفلت و گمراهیست که آینده و دنیا و هوای نفس علیهمان دست به دست هم دادهاند و تنها کسی که قادر به دفع ضررهای آنهاست همان ذاتیست که آینده تحت امر او، دنیا تحت حکم او و نفسمان تحت اراده او میباشد. جز آفریننده آسمانها و زمین کیست که ظریفترین و مخفیترین چیزهایی را که از دلمان میگذرد بداند و آینده را با ایجاد آخرت برای ما نورانی کند و ما را از هزاران موج کُشنده دنیا برهاند؟ حاشا! جز ذات واجب الوجود هیچ چیز به هیچ وجه بیاذن و اراده او نمیتواند ما را یاری و نجات دهد. اینک که حقیقت حال ما چنین است و خداوند در نتیجه آن مناجات، ماهی را برای حضرت یونس (ع) مرکبی چون زیردریایی قرار داد و دریا را صحرایی زیبا کرد و شب صورت مهتابیِ دلنشینی گرفت؛ ما نیز با سرّ همان مناجات باید «لاَ اِلهَ اِلاَّ اَنْتَ سُبْحَانَکَ اِنِّى کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» بگوییم.
بندگان رحمان
خداوند متعال در سوره فرقان آیه ۶۳ میفرماید: وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الأرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلامًا (۶۳) (و بندگان رحمان کسانیاند که بر روی زمین فروتنانه راه میروند) هون: آرامش و وقار، بدون تکبر، گردنکشی و فخرورزی است. البته مراد این نیست که فرمان خدای رحمان این است که بندگان به مانند بیماران ـ بهطور ساختگی و ریایی ـ بهشکستگی راه روند بلکه مراد این است که آنان با عزت و گردنفرازیی گام برمیدارند که نشانه مؤمن متواضع برای خدا است، چنانکه رسول خدا ﷺ در راه رفتن چنان حرکت میکردند که گویی از مکان بلند و مرتفعی فرود میآیند. بعضی از سلف صالح نیز راه رفتن به پژمردگی و تصنع را مکروه میدانستند تا بدانجا که روایتشده است: «عمر (رضی الله عنه) جوانی را دید که سست و پژمرده راه میرود، فرمود: تو را چه شده است، آیا بیماری؟ گفت: نه ای امیرالمؤمنین! آنگاه عمر شمشیر خویش را بر سرش بلند کرد و به او فرمان داد تا با نیرومندی و چابکی راه برود» و بندگان رحمان کسانی هستند که «چون جاهلان آنان را طرف خطاب قرار دهند، با سلام پاسخ میدهند» یعنی: بر آزادهایی که از سوی اهل جهالت و نادانی میبینند، روش تحمل و بردباری را در پیشگرفته و مانند آنان جهالت نمیکنند بلکه میگویند: سلام! که این سلام، البته سلام درود و تحیت نیست بلکه سلام متارکه است که نه در آن خیری است و نه شری. یا مراد از «سلام» این است: در برابر جاهل سخنی ملایم و حکیمانه میگویند که از آزار او بهسلامت مانند. وَالَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّدًا وَقِیَامًا (۶۴) و بندگان رحمان «کسانیاند که شب را برای پروردگارشان سجدهکنان و قیامکنان میگذرانند» یعنی: آنان تمام شب یا بیشتر قسمتهای آن را سجدهکنان بر روهایشان و قیامکنان بر پاهایشان در حال نماز و تهجد بهروز میآورند. وَالَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذَابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عذابها کَانَ غَرَامًا (۶۵) «و بندگان رحمان «کسانی اند که میگویند: پروردگارا! عذاب جهنم را از ما بگردان، بیگمان عذاب آن پایدار است» غرام: لازم و دائمی است.. إِنَّهَا سَاءَتْ مُسْتَقَرًّا وَمُقَامًا (۶۶) «بهراستی آن بدقرارگاه و بد مقامی است» یعنی: در حقیقت آتش دوزخ برای اقامت، بد جایگاه و بدمکانی است. پناه میبریم به خدواند متعال از دوزخ. وَالَّذِینَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَلَمْ یَقْتُرُوا وَکَانَ بَیْنَ ذَلِکَ قَوَامًا (۶۷) و بندگان رحمان «کسانی اند که چون انفاق کنند، نه اسراف میکنند و نه بخل میورزند» اسراف: در گذشتن از حد با انفاق کردن بسیار است، هرچند راهی که در آن انفاق میشود، راه حلالی باشد. اقتار: تنگگرفتن و بخل ورزیدن در انفاق است «و شیوهشان در میان این دو حد وسط است» قوام: انفاق بهاعتدال و میانهروی است، بهگونهای که در حدی انفاق کند که فقیر، گرسنه و برهنه نماند و آنگونه ولخرجی هم نکند که مردم بگویند: اسراف و زیادهروی کرد بلکه اگر خداوند ﷻ به او گشایش عنایت کرد، بذل و بخشش و گشادهدستی در پیش گیرد ولی برای وقت نیاز خود، ذخیره هم بکند در حدیث شریف آمده است که رسول اکرم ص فرمودند: «کسی که میانهروی پیشه کرد، هرگز فقیر و محتاج نشد». همچنین در حدیث شریف آمده است: «ما أحسن القصد فی الغنی وما أحسن القصد فی الفقر وما أحسن القصد فیالعباده: چقدر نیکوست میانهروی در توانگری، چقدر نیکوست میانهروی در حال فقر و چقدر نیکوست میانهروی در عبادت». وَالَّذِینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ وَلا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلا بِالْحَقِّ وَلا یَزْنُونَ وَمَنْ یَفْعَلْ ذَلِکَ یَلْقَ أَثَامًا (۶۸) ابنعباس (رضی الله عنه) در بیان سبب نزول میگوید: مردمانی از اهل شرک کشتار و خونریزی کردند و بسیار کشتند و زنا کردند و بسیار کردند، سپس نزد رسول خدا ﷻ آمده و گفتند: بهراستی آنچه که تو بهسوی آن فرامیخوانی بسی نیکو است اما اگر به ما خبردهی که برای آنچه که مرتکب شدهایم کفارهای است! پس این آیه مبارکه نازل شد. و بندگان رحمان «کسانیاند که باخدا معبودی دیگر نمیخوانند» یعنی: دعا و نیایش را برای غیر خدا ﷻ صرف نمیکنند تا غیر خدا ﷻ را برای خود پروردگار قرار دهند «و هیچ نفسی را که خداوند حرام کرده است» یعنی: کشتنش را «جز بهحق نمیکشند» کشتن بهحق در سه مورد است: کفر بعد از ایمان (کشتن مرتد)، زنا کردن بعد از احصان[۱] و کشتن به قصاص «و زنا نمیکنند» یعنی: مقاربت جنسی را بدون ازدواج یا ملک یمین (کنیزی)، حلال نمیشمارند «و هر کس چنین کند» یعنی: چیزی ازآنچه را که ذکر شد انجام دهد؛ «میبیند» و روبرو میشود در آخرت؛ «اثام را» اثام: مجازات و کیفر است. یُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَیَخْلُدْ فِیهِ مُهَانًا (۶۹) « برای او در روز قیامت عذاب دوچندان میشود و جاودان در آن به خواری و زاری بماند» یعنی: در عذاب دوچندان، به ذلت و حقارت جاودانه میماند. إِلا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عملاً صَالِحًا فَأُولَئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِیمًا (۷۰) « مگر کسی که توبه کند» از شرک «و ایمان آورد» به محمد ﷺ «و کار شایسته پیشه کند» بعد از توبه خویش پس بر این کس عذابی نیست «پس اینان کسانی هستند که خداوند سیئاتشان را به حسنات تبدیل میکند و خدا ﷻ همواره آمرزنده مهربان است» گناهان را از آنان محو کرده و بهجای آن برایشان نیکیها و طاعات را ـ با حسن عمل و طاعت و انابتشان بهسوی وی ـ به ثبت میرساند. ابنعباس (رضی الله عنه) میگوید: «اینان مؤمنانی هستند که قبل از ایمانشان در گناه و بدکرداری قرار داشتند پس خداوند ﷻ آنان را از بدیها رویگردان نموده و بهسوی حسنات برگردانید و درنتیجه بهجای بدیها، نیکیها را برایشان عوض عنایت فرمود. تبدیل سیئات به حسنات در دنیا این است که خدای متعال برایشان ایمان را بهجای شرک و اخلاص را بهجای شک، عوض عنایت میفرماید و ایشان را از بدکاریها در پناه خویش قرار داده و حفظشان میکند، یعنی به آنان توفیق انجام عمل شایسته با توبه نیکو میدهد چنانکه میفرماید: إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ: (همانا حسنات سیئات را از بین میبرند) «هود/۱۱۴». در حدیث شریف آمده است که رسول اکرم ﷺ فرمودند: «اتبع السیئه الحسنه تمحها، وخالق الناس بخلق حسن: بدی را با نیکی دنبال کن، آن را محو میکند و با مردم
انتشار اثر قرآنی «ترنم نور»(۴) با صدای محمدامین اسدی
انتشار اثر قرآنی «ترنم نور»(۳) با صدای سید عباس حسینی
انتشار اثر قرآنی «ترنم نور»(۲) با صدای سیداحمد هاشمی
انتشار اثر قرآنی «ترنم نور»(۱) با صدای قاری خالد محمدی
رابطهی کُشتار و فساد در پرتو قرآن
«تکلیف» و «حق» اگر بر یک رابطهی انسانی مترتب شوند، بسان دو روی سکّه یا دو کفهی ترازو، قرینهی همدیگر خواهند بود[۱]؛ یعنی تکلیفِ «الف» نسبت به «ب» معادل حقِّ «ب» نسبت به «الف» است و بالعکس؛ در پیرو این گزاره، میتوان گفت که انسانها با آغاز خلقتشان در رابطه با همنوعانشان واجدِ حقوقی میگردند که آفریدگار در بدو آفرینش، بصورت طبیعی آن حقوق را برایشان قائل شده و بعضاً بصورت تشریعی آنها را به رسمیت شناخته است. به علاوه میتوان گفت هرچیزی که برای چیزی به وجود آمده باشد، منشأ حق است و برخلاف تلقی برخی از دینداران، چنان نیست که در منطقِ الهی، انسان موجودی ذیحق نباشد و صرفاً مُکلّف باشد، بلکه این دو قرینهی یکدیگرند؛ یعنی رعایتِ حقوق «ب» توسط شخص «الف»، یک تکلیف شرعی در راستای محترم شمردنِ تصمیم و ارادهی آفریدگار است. از جمله حقوقی که بشر با آغاز خلقت، مستحقِ برخورداری از آنها میگردد میتوان به «حق برابری ارزشی با همنوعان»، «حق امنیّت جانی و مالی»، «حق آزادی»، «حق عدالت»، «حق تکریم و گرامیداشت» و…اشاره کرد که در این نوشتار، به بررسی ارتباطِ «کُشتار و خونریزی»(بعنوان یکی از عواملِ جدّی نقضِ حقوق) با «فساد و تباهی» در پرتو کلام خدا و پیامآورش(ص) پرداخته شده است. طبق آیات شریفهی قرآن کریم، خونریزی(سفک دماء) مصداق بارز «فساد» است و فساد نیز با رسالتِ بشر بر روی زمین، مغایرت دارد. آنگاه که خداوند خطاب به فرشتگان فرمود قصد دارم جانشینی برای خود روی زمین بگمارم، فرشتگان پرسیدند: «أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَ یَسْفِکُ الدِّمَاء»(بقره:۳۰) ترجمه: «آیا در آن(زمین) کسى را میگمارى که در آن فساد انگیزد و خونریزی کند؟» یعنی خونریزی که تبلور آشکار فساد است، منافیِ رسالتِ بشر بر روی زمین است. قرآن کریم در جایی دیگر، «فساد و دنبالهروانِ فساد» را منفورِ درگاه حضرت باریتعالی میخواند و میفرماید: «و لا تَبْغِ الْفَسادَ فِی الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدینَ»(قصص:۷۷) ترجمه: «در زمین، فساد را تعقیب و جستجو مکن که خداوند، اهلفساد را دوست ندارد.» همچنین در آیهی ۶۰ سورهی بقره که به نهی از ارتکابِ فساد اشاره دارد، آمده: «لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ»(بقره:۶۰) ترجمه: «در روى زمین فساد و آشوب نکنید.» «تعثوا» از مادهی «عثى» به معنى تولید فساد کردن است و ذکر کلمهی «مفسدین» بعد از تعبیر «لا تعثوا» به عنوان تاکید مىباشد؛ کُشتار و خونریزی و ایجاد ناامنی در جامعه را نیز میتوان مصداقی از فساد انگاشت. در آیهای دیگر «قتل و کشتار»، تلویحاً به «فساد» پیوند خورده و خدای متعال در آن، دگرکُشی را در طراز نسلکُشی قرار داده و میفرماید: «مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمیعاً»(مائده:۱۴) ترجمه: «هرکس انسانى را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روى زمین بکشد، چنان است که گویى همه انسانها را کشته است.» در جای دیگری از قرآن کریم، خداوند سرای باقی و نیکبختیِ اخروی را برای کسانی در نظر گرفته است که از غرور و تکبّر و دریچههای فسادآلود(از جمله خونریزی) پرهیز میکنند: «تِلْکَ الدَّارُ الآخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الأرْضِ وَلَا فَسَادًا»(قصص:۸۳) ترجمه: «آن سرای آخرت را تنها نصیب کسانی مینماییم که در زمین خواهانِ تکبر و برتری و فساد و تباهی نیستند.» یکی از ویژگیهای اهلفساد، احساس نکردنِ ابتلایشان به فساد و انکار این ابتلا از یکسو و ادعایِ اصلاحگری از سوی دیگر است: «وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَکِن لاَّ یَشْعُرُونَ»(بقره: ۱۱ و ۱۲) ترجمه: «هنگامی که بدیشان گفته شود در زمین فساد و تباهی نکنید، گویند: (ما فسادکننده نیستیم بلکه) بیتردید ما اصلاحگر هستیم؛ (اما شما) بدانید که آنها فسادکار هستند ولی نمیفهمند و آن را احساس نمیکنند.» با توجّه به این آیه میتوان دریافت که «فساد» در برابر «اصلاح» قرار دارد. همچنانکه از آیهی ۵۶ سورهی اعراف نیز چنین استنباطی میتوان داشت: «وَلاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا»(اعراف:۵۶) ترجمه: «در زمین بعد از اصلاح آن، فساد و تباهی نکنید.» امام راغب اصفهانی میگوید «صُلح» در موارد زیادى مخصوص «از بین رفتنِ نفرت و کینه از میان مردم» است. آنچنانکه گفته شده «اصطلحوا و تصالحوا» یعنی «صلح کردند و کینه از میانشان رفت.» فلذا صُلح، زمینهساز امنیت است و در سایهی امنیت است که رشد و توسعه و آبادانی صورت میپذیرد. رشد و توسعه و آبادانی جامعه و کشور، به تصریح قرآن کریم، یکی از غایتهای خلقتِ بشر است؛ آندم که خداوند به حضرت صالح فرمود خطاب به قومش بگوید که خدا را عبادت کنند و به استغفار بپردازند و آباد کردن زمین را به عنوان یک تکلیفِ همسو با فلسفهی خلقت، در دستور کار خود قرار دهند: «یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ هُوَ أَنشَأَکُم مِّنَ الأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیهَا»(هود:۶۱) ترجمه: «خدا را بپرستید که معبودی جز او برای شما وجود ندارد؛ اوست که شما را از زمین آفریده و آبادانی آن را به شما واگذار نموده است.» واژهی «استعمار» و «اعمار» در لغت عرب به معنای تفویض آباد کردنِ زمین به دیگری است و به گفتهی امام راغب اصفهانی، نقطه مقابل آن، تخریب و ویران کردن است. یعنی خداوند زمین را با منابعش در اختیار آدمیان نهاد تا آنها با تکیه بر استعدادها و ظرفیتهایشان و در پرتو صُلح و همگرایی و آشتی و تعاون، به آبادانی زمین بپردازند و با هم میثاقِ حرکت در مسیری ببندند که منشأ خیر و برکت و سازندگی برای جامعهشان باشد و از رویهها و ابزارها و فرایندهای فسادآلود برحذر بوده واز تخریب و ویرانی و تباهی جامعه و کشورشان اجتناب بورزند. در آیهی ۸۳ سورهی بقره نیز حکم خداوند مبنی بر ضرورتِ نیکوکاری و مهرورزی به مردم مورد اشاره قرار گرفته و در آیهی بعدی، میثاق پرهیز بندگانش از خونریزی را تداعی میکند: «وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ لاَ تَسْفِکُونَ دِمَاءکُمْ…»(بقره:۸۴) «و هنگامی را که از شما پیمان گرفتیم که خون یکدیگر را نریزید…» ابوهریره(رض) روایت کرده که پیامبر(ص) در جمع یارانش پُرسید: «أَتَدْرُون من الْمُفْلِسُ؟» یعنی آیا میدانید مُفلس چه کسی است؟ گفتند: مُفلس نزد ما کسی است که پول نقد و مال دنیا ندارد. سپس پیامبر(ص) فرمود: «إِنَّ الْمُفْلِسَ مِنْ أُمَّتِی مَنْ یَأْتِی یَوْمَ الْقیامهِ بِصَلاهٍ وَصِیَامٍ وزَکَاهٍ، ویأْتِی وقَدْ شَتَمَ هذا، وقذَف هذَا وَأَکَلَ مالَ هَذَا، وسفَکَ دَم هذَا، وَضَرَبَ هذا، فیُعْطَى هذَا مِنْ حسَنَاتِهِ، وهَذا مِن









